کلمه جو
صفحه اصلی

گروگر

فرهنگ فارسی

۱ - بسیار زیاد فراوان ۲ - پشت سرهم پیاپی .
۱ - ( صفت ) قابل پرستش معبود : گذر کردم ز آب و شکر گفتم بسجده پیش یزدان گرو گر . ( لبیبی ) توضیح در این مورد بعضی فرهنگها بمعنی قاهر و قادر و غالب ( صفات خدا ) و برخی دیگر بمعنی مراد بخش نوشته اند ( برهان ) و صحیح نمی نماید . ۲ - خدای تعالی ( و آن بجای ترکیب توصیفی یزدان گرو گر یا خدای گرو گر است : فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی فردات چه فریاد رسد پیش گرو گر ? ( ناصر خسرو )

فرهنگ معین

(گَ رُ گَ ) ۱ - (ص . ) قابل پرستش ، معبود. ۲ - خدای تعالی .
(گُ رُّ گُ ) (ق مر. ) (عا. ) پشت سرهم ، پیاپی .

(گَ رُ گَ) 1 - (ص .) قابل پرستش ، معبود. 2 - خدای تعالی .


(گُ رُّ گُ) (ق مر.) (عا.) پشت سرهم ، پیاپی .


لغت نامه دهخدا

گروگر. [ گ ُرْ رُ گ ُ ] (ق ) رجوع به گرگر شود.


گروگر. [گ َ گ َ ] ( اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بغلطید پیش گروگر بخاک
همی گفت کای دادفرمای پاک.
اسدی.
گر این کام بدهد گروگر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.
اسدی.
فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی
فردات چه فریاد رسد پیش گروگر.
ناصرخسرو.
|| ( ص ) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. ( آنندراج ). مرادبخش. ( برهان ) :
گذر کردم ز آب و شکر گفتم
بسجده پیش یزدان گروگر.
عنصری.
آنی تو که ملک وقف کرده ست
بر نام تو ایزدگروگر.
مسعودسعد.
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گروگرش.
خاقانی.

گروگر. [ گ ُرْ رُ گ ُ ] ( ق ) رجوع به گرگر شود.

گروگر. [گ َ گ َ ] (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است . (برهان ) (آنندراج ) :
بغلطید پیش گروگر بخاک
همی گفت کای دادفرمای پاک .

اسدی .


گر این کام بدهد گروگر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.

اسدی .


فرزند تو امروز بود جاهل و عاصی
فردات چه فریاد رسد پیش گروگر.

ناصرخسرو.


|| (ص ) قاهر و قادر و غالب و در صفت صانع و خالق استعمال میشود. (آنندراج ). مرادبخش . (برهان ) :
گذر کردم ز آب و شکر گفتم
بسجده پیش یزدان گروگر.

عنصری .


آنی تو که ملک وقف کرده ست
بر نام تو ایزدگروگر.

مسعودسعد.


از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گروگرش .

خاقانی .



فرهنگ عمید

۱. دادگر.
۲. از نام های باری تعالی: بدان ماند که یزدان گروگر / جهانی نو بر آورده ست دیگر (عنصری: ۶۹ ).


کلمات دیگر: