لالکا
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پای افزار کفش : بل تاکف پای تو ببوسم انگار که مهر لالکاییم . ( سنائی . مد . ۲ ) ۱۹۱- لال. گوش . ۳- تاج خروس لالک . یا لالکای خروس : تبر از بس که زد بدشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس . ( رودکی لغ. ) ۴- تاج اکلیل .
فرهنگ معین
(لَ ) [ ع . لالک ] (اِمر. ) ۱ - کفش ، پای افزار. ۲ - لاله گوش . ۳ - تاج ، تاج خ روس .
لغت نامه دهخدا
لالکا. [ ل َ ] ( اِ ) لالک. کفش. پای افزار. لالکه. ( معجم الادباء ج 3 ص 196 ). لَلکا. معرب آن لالجة است. ( معجم الادباء ج 1 ص 234 ) :
و آن را که بر آخور ده اسب تازیست
در پای برادرش لالکا نیست.
سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا.
پندار که مهر لالکائیم.
به شهر آمد همی زد مطربی چنگ
خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت
ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت
سر مطرب شکست او چنگ بفکند
بروت روستائی پاک برکند.
لهم باشد آن لالکا، لالکا.
تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس.
و آن را که بر آخور ده اسب تازیست
در پای برادرش لالکا نیست.
ناصرخسرو.
آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا.
سنائی.
بِل تا کف پای تو ببوسیم پندار که مهر لالکائیم.
سنائی.
مگر آن روستائی بود دلتنگ به شهر آمد همی زد مطربی چنگ
خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت
ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت
سر مطرب شکست او چنگ بفکند
بروت روستائی پاک برکند.
عطار ( اسرارنامه ).
چو بیرون خرگه نهی لالکالهم باشد آن لالکا، لالکا.
( از صحاح الفرس ).
|| لاله گوش. رجوع به لاله گوش شود. || تاج خروس. لالک : تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس.
رودکی.
|| مطلق تاج. ( آنندراج ).فرهنگ عمید
۱. کفش، پاافزار: وآن را که بر آخور ده اسب تازی ست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵ ).
۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.
۳. (زیست شناسی ) تاج خروس.
۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.
۳. (زیست شناسی ) تاج خروس.
کلمات دیگر: