جمع قفر
( اسم ) جمع قفر بیابانها .
( اسم ) جمع قفر بیابانها .
قفار. [ ق َ ] (اِخ ) لقب خالدبن عامر، بدان جهت که در مهمانی ولیمه ، نان و شیر خورانیده بود و چیزی ذبح نکرده بود. (منتهی الارب ).
قفار. [ ق َ ] (ع ص ) (سویق ...) پِست ناشورانیده . (منتهی الارب ): سویق قفار؛ ای غیرملتوت . (اقرب الموارد). || خبز قفار؛ ای غیرمادوم یعنی نان بی نانخورش . (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): اکل خبزه قفاراً؛ ای بلا ادم . (اقرب الموارد). نان خالی . نان تهی . نان پتی .
قفار. [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَفْر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ قَفْر، به معنی زمین غیرآباد که آب و گیاه در آن نباشد. رجوع به قفر شود.
قفر#NAME?