کلمه جو
صفحه اصلی

فتل

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تافتن چیزی را .
بر آمدگی و سختگی آرنج شتر یا دوری میان آرنج و پهلوی آن .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (مص م . ) تافتن چیزی را.

لغت نامه دهخدا

فتل. [ ف َ ] ( ع مص )تافتن چیزی را. || روی گردانیدن از کسی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || برگشته رای کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( لسان العرب ). || آواز خواندن بلبل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سپسایگی برگردانیدن. || درپی فریب رفتن. || ( اِ ) آنچه برگ نباشد و قائم مقام برگ گردد. || گیاه تافته برگ که گشاده نشود. || آواز هزار. ( منتهی الارب ).

فتل. [ ف َ ت َ ] ( ع اِمص ) برآمدگی و سختگی آرنج شتر، یا دوری میان آرنج و پهلوی آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فتل . [ ف َ ] (ع مص )تافتن چیزی را. || روی گردانیدن از کسی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || برگشته رای کردن کسی را. (منتهی الارب ) (لسان العرب ). || آواز خواندن بلبل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سپسایگی برگردانیدن . || درپی فریب رفتن . || (اِ) آنچه برگ نباشد و قائم مقام برگ گردد. || گیاه تافته برگ که گشاده نشود. || آواز هزار. (منتهی الارب ).


فتل . [ ف َ ت َ ] (ع اِمص ) برآمدگی و سختگی آرنج شتر، یا دوری میان آرنج و پهلوی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَتِیلاًَ: نخ نازکی که در شکاف هسته ی خرما یا درون هسته ی آن است - چرکی که با مالیدن دست بر بدن به صورت فتیله در آمده (کلمه فتیل صفت مشبهه از ماده "فتل" به معنی پیچیدن است ، و صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول ، و در عبارت "وَل...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
تابیدن. فتیل تابیده راغب گوید چیز نخ مانند را که در شیار هسته خرماست فتیل گویند که به تابیده شبیه است. ایضاً فتیل نخی یا چرکی است که میان دو انگشت آن را می‏تابی چنانکه راغب گفته. «وَ لایُظْلَمُونَ فَتیلاً» این لفظ سه بار در قرآن آمده . . آن را در آیه لیف شیار هسته خرما و چرکی که میان دو انگشت گردانده شود گفته‏اند در مفردات گفته: شی‏ء حقیر را بدان مثل زنند.

جدول کلمات

آواز بلبل


کلمات دیگر: