کلمه جو
صفحه اصلی

لایعلم

فرهنگ فارسی

نادان
( جمله فعلی ) نمی داند . ۲- نادان : گفت : سعدی چگونه همی بینی این دیبای معلم برین حیوان لایعلم ? ( گلستان ) یا سفیه لایعلم . سبک عقل نادان .
نادان . که نمی داند

فرهنگ معین

(یَ لَ ) [ ع . ] (ص مر. ) نادان .

لغت نامه دهخدا

لایعلم. [ ی َ ل َ ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + یعلم ) که نمیداند. نادان. صیغه مضارع منفی است و میم در محاوره فارسیان به وقف خوانده میشود و این برای استمرار نیز می آید و صفت حیوان واقع میشود بجهت اظهار کمال نادانی او یعنی الحال هم نادان است و در استقبال هم بی علم و موصوف بخ نادانی خواهد ماند. ( غیاث ) : گفت ای سفیه لایعلم شیر را با تو چه مناسبت است. ( سعدی ). گفت چگونه می بینی دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم.گفتم خطی زشت است که به آب زر نبشته است. ( سعدی ).

فرهنگ عمید

نادان.


کلمات دیگر: