کلمه جو
صفحه اصلی

لاق

فرهنگ فارسی

( صفت ) شایسته سزاوار : لاق گیس تو لاق ریشت . توضیح بعضی آنرا صورتی از لاغ بمعنی تار گیسو گرفته اند .

فرهنگ معین

[ ازع . ] (ص . ) (عا. ) شایسته ، سزاوار.

لغت نامه دهخدا

لاق .(اِ) لاغ . صورتی از لاغ ، تار گیسو. رجوع به لاغ شود.


لاق . (از ع ، ص ) مخفف لایق . رجوع به لایق شود: لاق گیس تو یا او یا من و غیره ، لایق گیسوی تو یا او یا من .


لاق. ( از ع ، ص ) مخفف لایق. رجوع به لایق شود: لاق گیس تو یا او یا من و غیره ، لایق گیسوی تو یا او یا من.

لاق.( اِ ) لاغ. صورتی از لاغ ، تار گیسو. رجوع به لاغ شود.

گویش دزفولی

لیاقت


پیشنهاد کاربران

[کوردی] به معنی پا

لاق به معنی لق و لرزان و خطر ناک هم هست

نزدیکترین معنای لاق، حالت تاکیدی لیاقت میباشد و مترادفش سزاوار و شایسته میباشد. البته این نظر شخصی و درک من از این لغت در مفاهیم جملات است. بطور مثال: تَریاق، متضاد سمّ و لاق زهر افعیست.


کلمات دیگر: