کلمه جو
صفحه اصلی

کاهیدن

فارسی به انگلیسی

decline, decrease, emaciate

مترادف و متضاد

detract (فعل)
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن

فرهنگ فارسی

( کاهید کاهد خواهد کاهید بکاه کاهنده کاهیده کاهش ) ۱ - ( مصدر ) کاستن کاسته شدن نقصان یافتن کم شدن : [ اما اثر آن در مومنان آنست که از ایمان ایشان بکاهد ] . ( کشف اسرار ) ۲ - ضعیف گشتن نحیف شدن : [ فزون شود ز جزع غصه و بکاهد دل در نجات بمفتاح صبر باز گشای . ] ( ظفر نام. یزدی ) ۳ - ( مصدر ) کم کردن کا هانیدن : [ بکاهی چو آحاد قاضی جهان بیابی ز تاریخ مرگش نشان ] . ( عالم آرا )

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) کاستن ، کم شدن .

لغت نامه دهخدا

کاهیدن. [ دَ ] ( مص ) کاستن. کم شدن. نقصان یافتن. ( برهان ) :
از امروز تا سال هشتادوپنج
بکاهدش رنج و ببالدش گنج.
فردوسی.
از آن زر بجایست و ما برگذار
که چون ما نکاهد وی از روزگار.
فردوسی.
ز اندوه نهفته جان بکاهد
کاهیدن جان خود که خواهد؟
نظامی.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد.
سعدی.
|| کم کردن. کاستن :
تو با خویشتن خادمان بر براه
ز راه و ز آیین شاهان مکاه.
فردوسی.
چرا نگویم ، کو را سخا همی گوید
که نام خویش بیفزای و مال خویش بکاه.
فرخی.
بزرگ بود همیشه وزارت و بتو باز
بزرگتر شد، یارب تو برفزای ومکاه.
فرخی.
لیکن ز وجود و عدم من چه گشاید؟
گر باشم و گر نه ، نه فزایی و نه کاهی.
انوری.
|| لاغر شدن. ( یادداشت مؤلف ). ضعیف و نحیف گردیدن. ( برهان ). نزار شدن. مقابل فربه شدن.رجوع به کاهش شود.

فرهنگ عمید

۱. =کاستن
۲. لاغر شدن.


کلمات دیگر: