( مصدر ) سخی دست گشاده فراخ دست .
فراخ کندوری
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . کَ نú دُ ) (ص مر. ) فراخ - سفره ، بخشنده ، جوانمرد.
لغت نامه دهخدا
فراخ کندوری. [ ف َک َ ] ( ص مرکب ) کندوری سفره باشد و فراخ کندوری سخی ودست گشاده است. ( امثال و حکم ). فراخ آستین. فراخ دست : مردی بود که از وی رادتر و فراخ کندوری تر وحوصله دارتر و جوانمردتر کم دیدند. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ عمید
۱. آن که سفرۀ گسترده برای مهمانان دارد، فراخ سفره.
۲. [مجاز] سخی، جوانمرد.
۲. [مجاز] سخی، جوانمرد.
کلمات دیگر: