کلمه جو
صفحه اصلی

فراز امدن

فرهنگ فارسی

( فراز آمدن ) ( مصدر ) ۱ - نزدیک آمدن پیش آمدن ۲ - رسیدن ۳ - وارد شدن ۴ - بالا آمدن ۵ - بهم آمدن بسته شدن ۶ - پدید آمدن خلق شدن . یا فراز هم آمدن . گرد آمدن جمع شدن .

فرهنگ معین

( فراز آمدن ) ( ~ . مَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نزدیک شدن . ۲ - رسیدن ، دسترسی پیدا کردن . ۳ - وارد شدن . ۴ - بر شدن ، بالا رفتن . ۵ - بسته شدن . ۶ - پدید آمدن .

لغت نامه دهخدا

( فرازآمدن ) فرازآمدن. [ ف َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) نزدیک شدن : تا زنده باشی کس فراز تو نیارد آمد. ( مجمل التواریخ و القصص ).
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست.
ناصرخسرو.
فرازآمد به گرد بارگه تنگ
به تندی کرد سوی خسرو آهنگ.
نظامی.
|| رسیدن :
دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوز
فرازنامد هنگام مردمیت هنوز.
آغاجی.
مار را چون اجل فرازآید
به سر راه خلقش آز آید.
سنایی.
چو سقراط را رفتن آمد فراز
دواسبه به پیش اجل رفت باز.
نظامی.
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
به جای دگر میکنم ترکتاز.
نظامی.
|| پیش آمدن : آخر ملک کشمیر به صلح فرازآمد. ( مجمل التواریخ و القصص ). || پدید آمدن :
فرازآیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
ناصرخسرو.
|| وارد شدن : روا نبود که فرزند رسول فراز آید وبرنخیزی. ( تذکرةالاولیاء ).
|| بالا آمدن :
نگونسار گشتی به چاه دراز
که هرگز از او برنیایی فراز.
اسدی.
|| به هم آمدن. بسته شدن :
دوش نامد چشمم از فکرت فراز
تا چه میخواهد ز من جافی زمن.
ناصرخسرو.
کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید
نبیند کس که از خنده دهان گل فرازآید.
فرخی.
|| بازآمدن :
به خسته درنگری صحتش فرازآید
به مرده برگذری زندگی ز سر گیرد.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

زنبور بر زمین افتاد و آن مور فراز آمد و پایش بگرفت و می کشید: نزدیک آمد

نزدیک شدن . رسیدن. دسترسی پیدا کردن. برامدن


کلمات دیگر: