کلمه جو
صفحه اصلی

گربه رقصاندن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مانع ایجاد کردن : گربه می رقصانی از جفت و کلک آخر ای مومن . چه شد حق نمک ? ( اشرف الدین حسینی نسیم شمال ) ۲ - کاری را بتاخیر انداختن تعلل کردن مماطله کردن .

فرهنگ معین

( ~ . رَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) در انجام کار خلل وارد کردن و آن را به تأخیر انداختن .

لغت نامه دهخدا

گربه رقصاندن. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن. کاری را به تأخیر انداختن. تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی. تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست. گربه رقصانی. گربه رقصانی کردن.

اصطلاحات

معنی ضرب المثل -> گربه رقصاندن
بازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.


کلمات دیگر: