opener, resolver
گشاینده
فارسی به انگلیسی
inaugurator, opener, wedge
مترادف و متضاد
مفتاح، باز کن، باز کننده، گشاینده، افتتاح کننده
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باز کننده ( در و غیره ) . ۲ - فتح کننده مسخر . ۳ - حل کننده ( مشکل مساله ) : حل کنند. مشکلات حوادث و گشایند. معضلات نوایب است ٠
فرهنگ معین
(گُ یَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - باز کننده . ۲ - فاتح .
لغت نامه دهخدا
گشاینده. [ گ ُ ی َ دَ / دِ ] ( نف ) فاتح. فتاح. مفتّح. بازکننده :
گشاینده بند بسته تویی
کیان را سپهر خجسته تویی.
همش رای و هم فره ایزدی.
دستش هرگاه گشاینده باد.
بی گشایشهای خوبت خیبر است.
درهای امید بر رخم بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی.
در بستگی را گشاینده باش.
بترس از چنین روز و با ما بساز.
گشاینده بند بسته تویی
کیان را سپهر خجسته تویی.
فردوسی.
گشاینده بندهای بدی همش رای و هم فره ایزدی.
فردوسی.
بختش هر روز فزاینده باددستش هرگاه گشاینده باد.
منوچهری.
ای گشاینده ی ْ در خیبر، قران بی گشایشهای خوبت خیبر است.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 35 ).
سعوطی لطیف کننده و گشاینده. ( ذخیره خوارزمشاهی ).درهای امید بر رخم بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی.
( منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر ).
که دایم به دانش گراینده باش در بستگی را گشاینده باش.
نظامی.
تو نیز ای گشاینده قفل رازبترس از چنین روز و با ما بساز.
نظامی.
|| حل کننده. تفسیرکننده. شرح دهنده : حل کننده مشکلات حوادث و گشاینده معضلات نوایب است. ( سندبادنامه ص 226 ).فرهنگ عمید
بازکننده.
واژه نامه بختیاریکا
گُشا
جدول کلمات
باسط
پیشنهاد کاربران
فاتح ، فتاح، باز کننده
مفتح
فاتح. فتاح. مفتّح. بازکننده
فتاح
کلمات دیگر: