کلمه جو
صفحه اصلی

قطا

فرهنگ فارسی

( اسم ) نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند .
موضعی است

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) مرغ سنگخوار.

لغت نامه دهخدا

قطا. [ ق َ ] ( ع اِ ) مرغی است که به فارسی آن را سنگخوار گویند، و گویند که آواز کردن قطا، در بیابان مسافران را دلیل باشد بر اینکه در اینجا آب است. ( آنندراج ). || ج ِ قَطاة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قطاة شود. در مثل گویند: لیس قطاً مثل قُطَی ة؛ یعنی نیستند بزرگان مانند خردان. و نیز گویند: هو اهدی من القطا،و نیز گویند: هو اصدق من القطا. ذهبوا فی الارض بقطا؛ یعنی پراکنده شدند. ( اقرب الموارد ). || بیماریی است گوسفندان را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قطا. [ ق َ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... )موضعی است. ( معجم البلدان ). رجوع به ذوالقطا شود.

قطا. [ ق َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...)موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به ذوالقطا شود.


قطا. [ ق َ ] (ع اِ) مرغی است که به فارسی آن را سنگخوار گویند، و گویند که آواز کردن قطا، در بیابان مسافران را دلیل باشد بر اینکه در اینجا آب است . (آنندراج ). || ج ِ قَطاة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطاة شود. در مثل گویند: لیس قطاً مثل قُطَی ة؛ یعنی نیستند بزرگان مانند خردان . و نیز گویند: هو اهدی من القطا،و نیز گویند: هو اصدق من القطا. ذهبوا فی الارض بقطا؛ یعنی پراکنده شدند. (اقرب الموارد). || بیماریی است گوسفندان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

= قطات

قطات#NAME?



کلمات دیگر: