( اسم ) نوعی پارچه نفیس : [ بیا راستم خانه از نعمت تو بکا کویی و رومی و خسروانی ] . ( فرخی )
کاکویی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(اِ. ) نوعی پارچة نفیس .
لغت نامه دهخدا
کاکویی. ( ص نسبی ) منسوب به کاکوی یا کاکویه و احمدبن متویه را کاکویه احمد میگفتند. رجوع به کاکویه و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23 شود.
کاکویی. ( اِخ ) فضل بن احمدبن ابی احمدبن محمدبن متویه کاکویی شیخی صالح بود. ابوالحسین عبدالغافربن بن محمد فارسی و ابوسعد جنزرودی و دیگران از وی حدیث شنیدند. فرزندانش ابوالطیب مطهر، فاطمه ، عائشه و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند. وی در شب عید فطر سال 506 هَ.ق. درگذشت ، ولادتش به سال 439هَ.ق. بود. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23 ).
کاکویی. ( اِخ ) فضل بن احمدبن ابی احمدبن محمدبن متویه کاکویی شیخی صالح بود. ابوالحسین عبدالغافربن بن محمد فارسی و ابوسعد جنزرودی و دیگران از وی حدیث شنیدند. فرزندانش ابوالطیب مطهر، فاطمه ، عائشه و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند. وی در شب عید فطر سال 506 هَ.ق. درگذشت ، ولادتش به سال 439هَ.ق. بود. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23 ).
کاکویی . (اِخ ) فضل بن احمدبن ابی احمدبن محمدبن متویه کاکویی شیخی صالح بود. ابوالحسین عبدالغافربن بن محمد فارسی و ابوسعد جنزرودی و دیگران از وی حدیث شنیدند. فرزندانش ابوالطیب مطهر، فاطمه ، عائشه و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند. وی در شب عید فطر سال 506 هَ .ق . درگذشت ، ولادتش به سال 439هَ .ق . بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23).
کاکویی . (ص نسبی ) منسوب به کاکوی یا کاکویه و احمدبن متویه را کاکویه احمد میگفتند. رجوع به کاکویه و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23 شود.
کاکوئی . (ص نسبی ، اِ) ظاهراً قسمی جامه ٔ نفیس :
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکوئی و رومی و خسروانی .
جان را به علم پوش چو پوشیدی
تن را به ششتری و به کاکوئی .
|| شعوری (لسان العجم ج 2 ورق 265) به کلمه ٔ کاکوئی معنی آویشن و ککلیک اوتی داده است اما آن مصحف کاکوتی است . رجوع به کاکوتی شود.
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکوئی و رومی و خسروانی .
فرخی .
جان را به علم پوش چو پوشیدی
تن را به ششتری و به کاکوئی .
ناصرخسرو.
|| شعوری (لسان العجم ج 2 ورق 265) به کلمه ٔ کاکوئی معنی آویشن و ککلیک اوتی داده است اما آن مصحف کاکوتی است . رجوع به کاکوتی شود.
کلمات دیگر: