کلمه جو
صفحه اصلی

گرگن

فارسی به انگلیسی

mangy

فرهنگ فارسی

پسر میلاد پهلوانی است ایرانی . میلاد بقول نولد که محرف مهرداد ( نام پادشاه اشکانی ) است . در داستان جنگ بیژن با گرازان کسیکه مایه رنج بیژن و افکندن او در بند تورانیان شد گرگین میلاد بود . وی از جانب پادشاه ایران حکمران خوارزم گشت و شهری بنام خود ساخت که گرگان نامیده شد : [ به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان . ] ( فردوسی )
( اسم ) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل .

فرهنگ معین

(گُ گُ ) (اِ. ) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند.

لغت نامه دهخدا

گرگن. [ گ َ گ ِ ] ( ص مرکب ) مخفف گرگین. شخصی را گویند که صاحب گر باشد، یعنی علت جرب داشته باشد چه گن به معنی صاحب هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). اَجرَب. ( لغت نامه حریری ). جرباء. ( بحر الجواهر ) :
گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن
جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر.
ناصرخسرو.
رجوع به گرگین شود.

گرگن. [ گ ُ گ ُ ] ( اِ ) دلمل باشد و آن غله ای است که هنوز خوب نرسیده و گاهی در آتش بریان کنندو خورند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به کَرکَن شود.

گرگن. [ گ ُ گ ُ ] ( اِ ) ضابطه ولایت را گویند. ( جهانگیری ). || ( اِخ ) نام پهلوانی بود که افراسیاب به یاری پیران برای جنگ طوس و رستم فرستاد. ( جهانگیری ).

گرگن . [ گ َ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف گرگین . شخصی را گویند که صاحب گر باشد، یعنی علت جرب داشته باشد چه گن به معنی صاحب هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). اَجرَب . (لغت نامه ٔ حریری ). جرباء. (بحر الجواهر) :
گر نخواهی رنج گر از گرگنان پرهیز کن
جهل گر است ای پسر پرهیز کن زین زشتگر.

ناصرخسرو.


رجوع به گرگین شود.

گرگن . [ گ ُ گ ُ ] (اِ) دلمل باشد و آن غله ای است که هنوز خوب نرسیده و گاهی در آتش بریان کنندو خورند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کَرکَن شود.


گرگن . [ گ ُ گ ُ ] (اِ) ضابطه ولایت را گویند. (جهانگیری ). || (اِخ ) نام پهلوانی بود که افراسیاب به یاری پیران برای جنگ طوس و رستم فرستاد. (جهانگیری ).



کلمات دیگر: