کلمه جو
صفحه اصلی

قروت

فرهنگ فارسی

کلمه ترکی، کشک، پینو، رخبین، درترکی قوروت گویند
( اسم ) چیزی است که از دوغ بدست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود باز بدست بر هم زنند تا ترشتر گردد پینو .
بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب .

فرهنگ معین

(قُ ) [ تر. ] (اِ. ) چیزی است که از دوغ به دست آید و آن چنین است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند تا ترش تر گردد.

لغت نامه دهخدا

قروت. [ ق ُ ]( ع مص ) بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). فرومردن خون در زخم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: قرت الدم قروتاً. ( منتهی الارب ).

قروت. [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. ( آنندراج ) :
این چرخ پلنگ خوی من رو نکند
یوزی است که با قروت من خو نکند
پیراهن یوسفم سراپا لیکن
گر پیش زلیخا فکنی بو نکند.
مسیح کاشی ( از آنندراج ) ( از بهار عجم ).
- قره قروت ؛ کشک سیاه.

قروة. [ ق َرْ وَ ] ( ع مص ) فراخ و کلان گردیدن پوست خایه از باد یا از آب یا از فرودآمدن روده ها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قر شدن. رجوع به قرو شود.

قروت . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) چیزی است که دوغ را جوش دهند تا بسته شود، باز به دست بر هم زنند ترش تر گردد و به خورد یوز دهند دفع صفرای وی کند، و به فارسی پلینوی . (بهار عجم ) (آنندراج ). و قراقروت پینوی سیاه را گویند. (آنندراج ) :
این چرخ پلنگ خوی من رو نکند
یوزی است که با قروت من خو نکند
پیراهن یوسفم سراپا لیکن
گر پیش زلیخا فکنی بو نکند.

مسیح کاشی (از آنندراج ) (از بهار عجم ).


- قره قروت ؛ کشک سیاه .

قروت . [ ق ُ ](ع مص ) بر یکدیگر خشک گردیدن خون یا سبز شدن آن در زیر پوست از آسیب ضرب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). فرومردن خون در زخم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قرت الدم قروتاً. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

کشک، پینو، رخبین.

پیشنهاد کاربران

ماست را در شیرزنه میزنند و مسکه آن جدا میگردد و ترش آب باقیمانده را در خریطه نخی ریخته و می آویزند تا آبش بریزد و ماده سخت باقیمانده بوجود می آید که به آن چکه میگویند. چکه را بصورت گلوله های بزرگتر از چهار مغز و به اندازه سیب درست می کنند و بروی آن نمک میریزند تا فاسد نگردد و میگذارند تا خشک شود. به این میگویندد قروت. کشک هم گفته شده. قروت اصطلاحی است که در تمام خراسان قدیم ( افغانستان امروز ) مروج است.

ماست

در پهلوی " پینوک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
سیاه پینوک = قراقروت

در گویش دری افغانستان
قروت، همان کشک خشک شده است
قروتی ، نام نوعی غذای محلی است که با کشک و روغن و آب همراه با پیازداغ تهیه می شود.


معنی قروت و همچنان معنی کاه را بگوید

در افغانستان ضرب المثلی است که �سزای قروت، آب گرم است� یعنی آدمی که مثل کشک خشک سفت است چاره اش آب جوش و خشونت است.


کلمات دیگر: