( صفت ) شخصی که کاسه و طبق سازد : [ هیچ کاسه گر کند کاسه تمام بهر عین کاسه نه بهر طعام ? ] ( مثنوی ) ۲ - نقاره نواز نقاره چی . ۳ - نوایی و قولی است از موسیقی : [ نوای بار بد و ساز بربط و مزمار طریق کاسه گرو راه ارغنون و سه تار ] . ( خاقانی ) ۴ - خط ششم از جمل. خطوط جام جم .
کاسه گر
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . گَ ) (ص . ) ۱ - کسی که ظروف سفالی درست می کند.۲ - نام یکی از آهنگ های موسیقی .
لغت نامه دهخدا
کاسه گر. [ س َ / س ِ گ َ ] ( ص مرکب ) شخصی را گویند که کاسه و طبق میسازد. ( برهان ). قداح. ( منتهی الارب ). آنکه کاسه سازد :
هیچ کاسه گر کند کاسه تمام
بهر عین کاسه نه بهر طعام.
بر ره قول کاسه گر کوس نوای نو زند
بر سر خوانچه طرب مرغ صلای نو زند.
طریق کاسه گر و راه ارغنون و سه تار.
چون کوس پگه فغان برآورد.
کوس بشارت نوای کاسه گر آورد.
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند.
در کاسه سرها نگر زان کاسه حلوا ریخته.
هیچ کاسه گر کند کاسه تمام
بهر عین کاسه نه بهر طعام.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اِ مرکب ) نام نوایی و قولی است از موسیقی. ( برهان ) : بر ره قول کاسه گر کوس نوای نو زند
بر سر خوانچه طرب مرغ صلای نو زند.
خاقانی.
نوای باربد و ساز بربط و مزمارطریق کاسه گر و راه ارغنون و سه تار.
خاقانی.
کاس می و قول کاسه گر خواه چون کوس پگه فغان برآورد.
خاقانی.
کاس بخندید کز نشاط سحرگاه کوس بشارت نوای کاسه گر آورد.
خاقانی.
رودسازان همه در کاسه سرها بسماع شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند.
خاقانی.
کاسه رباب ار شعر تر بر نوش قول کاسه گردر کاسه سرها نگر زان کاسه حلوا ریخته.
خاقانی.
|| نام مطربی هم هست که قول کاسه گر مخترع اوست. ( برهان ). رشیدی گفته نام مردی مطرب بوده که کاسهای چینی را خوب می نواخته. ( آنندراج ). || نام خط ششم است از جمله خطوط جام جم و آن را خط کاسه گر میگویند. ( برهان ). || نقاره نواز و نقاره چی را نیز گویند. ( برهان ). و به کاسه رجوع شود.فرهنگ عمید
١. =سفالگر
٢. (اسم ) (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی: کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی: ۵۰۶ ).
٢. (اسم ) (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی: کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی: ۵۰۶ ).
کلمات دیگر: