کلمه جو
صفحه اصلی

راید

عربی به فارسی

پيش اهنگ گله , گوسفند زنگوله دار , رهبر , پيشوا , پيشرو , منادي , جلودار , قاصد , پيشگام , پيشقدم , پيشقدم شدن


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: rā’d) (عربی) جوینده و خواهنده ، پیام آور ؛ (به مجاز) پیش رو و راهنما .


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) پیغام آور رسول . ۲ - جاسوس . ۳ - آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند . ۴ - جوینده و خواهنده . ۵ - ( اسم ) دست آس .
رائد . محله عظیمی است در فسطاط مصر .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . رائد ] (اِفا. ) ۱ - پیشرو. ۲ - جوینده . ۳ - جاسوس . ۴ - کسی که او را برای یافتن جای مناسب از پیش می فرستادند.

لغت نامه دهخدا

راید. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) رائد. اسم فاعل از ریشه «رود». جوینده و خواهنده. ( منتهی الارب ). جوینده و طلب کننده و خواهنده. ( ناظم الاطباء ). ج ، رادة، رُوّاد، رائدون. ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه او را جهت طلب آب و علف فرستاده باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ نظام ). فرستاده ای که او را قوم می فرستند جایی را که میخواهند در آنجا فرودآیند. ( از اقرب الموارد ) :
طعمه میجویی اوست راید تو
راه میپویی اوست قاید تو.
اوحدی.
|| پیشرو. ( دهار ). پیک. ( مهذب الاسماء ). || دسته دست آس و آن چوبی باشد که طاحن آنرا گرفته آسیا را بگرداند. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). دسته آس. ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ). || کسی که منزل ندارد. || جاسوس. ( اقرب الموارد ).

راید. [ ی ِ ] ( اِخ ) رائد. محله عظیمی است در فسطاط مصر. ( از معجم البلدان ).

راید. [ ی ِ ] (اِخ ) رائد. محله ٔ عظیمی است در فسطاط مصر. (از معجم البلدان ).


راید. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رائد. اسم فاعل از ریشه ٔ «رود». جوینده و خواهنده . (منتهی الارب ). جوینده و طلب کننده و خواهنده . (ناظم الاطباء). ج ، رادة، رُوّاد، رائدون . (المنجد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آنکه او را جهت طلب آب و علف فرستاده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). فرستاده ای که او را قوم می فرستند جایی را که میخواهند در آنجا فرودآیند. (از اقرب الموارد) :
طعمه میجویی اوست راید تو
راه میپویی اوست قاید تو.

اوحدی .


|| پیشرو. (دهار). پیک . (مهذب الاسماء). || دسته ٔ دست آس و آن چوبی باشد که طاحن آنرا گرفته آسیا را بگرداند. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دسته ٔ آس . (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || کسی که منزل ندارد. || جاسوس . (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. جاسوس.
۲. فرستاده شده از طرف کسی.
۳. آن که قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند.

دانشنامه عمومی

پیش آهنگ



پیشنهاد کاربران

جاسوس


کلمات دیگر: