کارساز، کاردان، کارفرما، آنکه کاری رابخوبی انجام دهد
کاربشول
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(بَ ) (ص فا. ) = کاربشولنده : آن که کاری را انجام دهد، گزارندة کارها، کار ساز.
لغت نامه دهخدا
کاربشول. [ ب َ ] ( نف مرکب ) کارساز. آنکه کاری انجام دهد.
فرهنگ عمید
کارساز، کاردان: کاربشولی که خِرَدکیش شد / از سر تدبیر و خِرَد پیش شد (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۰ ).
پیشنهاد کاربران
کاربَشول - واژه مرکّبِ فارسی
بَشول: عامل، کارگزار، پیشکار، مُباشِر، نماینده
معنی: مؤثر، اثربخش، کارا، به درد بخور، کارامد ( کار آمد ) ، کارساز، گره گشا، حلال، چاره جو -
کافی، کاردان، باتجربه، آزموده، حرفه ای، ماهر، زبردست، این کاره، مجرب، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، آبدیده!
بَشول: عامل، کارگزار، پیشکار، مُباشِر، نماینده
معنی: مؤثر، اثربخش، کارا، به درد بخور، کارامد ( کار آمد ) ، کارساز، گره گشا، حلال، چاره جو -
کافی، کاردان، باتجربه، آزموده، حرفه ای، ماهر، زبردست، این کاره، مجرب، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، آبدیده!
کلمات دیگر: