کاس سو .
کیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کیسی. [ سا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کیّس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کیّس شود.
کیسی. [ کیس ْ سی ] ( اِخ ) کاس سو. ( ایران باستان ص 157 ). رجوع به کاس سو و کاسیان شود.
کیسی. [ کیس ْ سی ] ( اِخ ) کاس سو. ( ایران باستان ص 157 ). رجوع به کاس سو و کاسیان شود.
کیسی . [ سا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کیّس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیّس شود.
کیسی . [ کیس ْ سی ] (اِخ ) کاس سو. (ایران باستان ص 157). رجوع به کاس سو و کاسیان شود.
کلمات دیگر: