با نصف بدن : (( بدشواری نیمه تنه در رختخوابم بلند شدم دکم. چراغ برق را پیچانیدم روشن شد . ) )
نیمه تنه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نیمه تنه. [ م َ / م ِ ت َ ن َ/ ن ِ ] ( ق مرکب ) با نصف بدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- نیمه تنه بلند شدن ؛ نیم خیز کردن. نصف پیش تنه را اززمین بلند کردن.
- نیمه تنه بلند شدن ؛ نیم خیز کردن. نصف پیش تنه را اززمین بلند کردن.
کلمات دیگر: