( اسم ) جمع مرقعه .
مرقعات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مرقعات. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ مرقعة. رجوع به مرقعة و مرقع شود. || ج ِ مرقعه ، محتملاً به معنی رقعه است در عبارت زیر : به کرات ملطفات نبشته و مرقعات فرستاده است. ( سندبادنامه ص 195 ).
کلمات دیگر: