(رَ ثَ ) [ ع . رثاثة ] (اِمص . ) ۱ - پوسیدگی . ۲ - بدحالی .
رثاثه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
( رثاثة ) رثاثة. [ رَ ث َ ] ( ع مص ) کهنه شدن جامه. ( مصادراللغة زوزنی ). کهنه و فرسوده شدن. ( از اقرب الموارد ). کهنه شدن رسن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست و خوار گردیدن کسی. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رثوثة شود.
رثاثة. [ رَ ث َ ] ( ع اِمص ) کهنگی. پوسیدگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بدحالی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
رثاثة. [ رَ ث َ ] ( ع اِمص ) کهنگی. پوسیدگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بدحالی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
رثاثة. [ رَ ث َ ] (ع اِمص ) کهنگی . پوسیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدحالی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
رثاثة. [ رَ ث َ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادراللغة زوزنی ). کهنه و فرسوده شدن . (از اقرب الموارد). کهنه شدن رسن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست و خوار گردیدن کسی . (از ناظم الاطباء). رجوع به رثوثة شود.
کلمات دیگر: