to have an eye on some one's money, to start swinding money outof him
کیسه دوختن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) کیسه دوختن برای چیزی . آماده شدن برای تصرف آن متوقع بودن : و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از و هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای او کیسه ای نتوان دوخت .
لغت نامه دهخدا
کیسه دوختن. [ س َ / س ِ ت َ ] ( مص مرکب ) دوختن کیسه. درست کردن و ساختن کیسه. کیسه ساختن. || به افراط توقع داشتن. کیسه بردوختن. ( ناظم الاطباء ). به خود وعده انتفاعی دادن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). طمع بستن. ( امثال و حکم ص 1258 ). انتظار و توقعبسیار از کسی یا از نتیجه کاری داشتن :
اندر آن گیسوی سیاه و سفید
دوخته خلق کیسه های امید.
کیسه بسی دوخته ست در خم گیسوی تو.
کیسه مدوز چندین با عاشقان بی زر.
کمربر آن تن چون سیم کیسه دوخت ولی
تهی بماند چو آغوش من ز نارونش.
کیسه ها دوخته بر درگهت ازبهر امید
زآنکه بی لطف تو کس درخور غفران نشود.
بگذرانش به قوت روزاروز.
کایچ گنبد نگه ندارد گوز.
بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.
ز دانش کیسه بر اقبال دوزند
من ازوی مایه ادبیر دارم.
که از هزار تکلف به ماحضر نرسد.
صد حلقه به گوش چون کمر دارد.
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو.
که خود را به دلالی خود فروخت.
اندر آن گیسوی سیاه و سفید
دوخته خلق کیسه های امید.
سنائی.
سایه گیسوش را دار غنیمت که دل کیسه بسی دوخته ست در خم گیسوی تو.
سنائی.
چون چنگ سر فرودآر با محرمان یکدل کیسه مدوز چندین با عاشقان بی زر.
سیف اسفرنگ.
- کیسه از چیزی دوختن ؛ کنایه از صاحب و مالک شدن آن چیز. ( آنندراج ). انتظار و توقع سود از آن چیز داشتن. بدان چیز طمع بستن : کمربر آن تن چون سیم کیسه دوخت ولی
تهی بماند چو آغوش من ز نارونش.
رفیع لنبانی.
- کیسه بر چیزی دوختن ؛ توقع فایده از آن چیز داشتن. ( آنندراج ). به خود وعده آن کردن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : کیسه ها دوخته بر درگهت ازبهر امید
زآنکه بی لطف تو کس درخور غفران نشود.
سنائی.
بر وفای زمانه کیسه مدوزبگذرانش به قوت روزاروز.
سنائی ( از امثال و حکم ص 1258 ).
بر وفای سپهر کیسه مدوزکایچ گنبد نگه ندارد گوز.
سنائی ( از امثال و حکم ص 1258 ).
و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای اوکیسه نتوان دوخت. ( کلیله و دمنه ).بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.
انوری.
اتباع او عامه مردم را زبون گرفتند و بر ایشان کیسه ها دوختند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 429 ).ز دانش کیسه بر اقبال دوزند
من ازوی مایه ادبیر دارم.
کمال الدین اسماعیل.
طمع چه کیسه بر آن مفلسان تواند دوخت که از هزار تکلف به ماحضر نرسد.
کمال الدین اسماعیل.
بس کیسه که دوختند بر جودش صد حلقه به گوش چون کمر دارد.
کمال الدین اسماعیل.
مَپْسند پر ز داغ کنم از جفای توآن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو.
صائب ( از آنندراج ).
زیان دیده ای کیسه بر سود دوخت که خود را به دلالی خود فروخت.
کیسه دوختن . [ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) دوختن کیسه . درست کردن و ساختن کیسه . کیسه ساختن . || به افراط توقع داشتن . کیسه بردوختن . (ناظم الاطباء). به خود وعده ٔ انتفاعی دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طمع بستن . (امثال و حکم ص 1258). انتظار و توقعبسیار از کسی یا از نتیجه ٔ کاری داشتن :
اندر آن گیسوی سیاه و سفید
دوخته خلق کیسه های امید.
سایه ٔ گیسوش را دار غنیمت که دل
کیسه بسی دوخته ست در خم گیسوی تو.
چون چنگ سر فرودآر با محرمان یکدل
کیسه مدوز چندین با عاشقان بی زر.
- کیسه از چیزی دوختن ؛ کنایه از صاحب و مالک شدن آن چیز. (آنندراج ). انتظار و توقع سود از آن چیز داشتن . بدان چیز طمع بستن :
کمربر آن تن چون سیم کیسه دوخت ولی
تهی بماند چو آغوش من ز نارونش .
- کیسه بر چیزی دوختن ؛ توقع فایده از آن چیز داشتن . (آنندراج ). به خود وعده ٔ آن کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کیسه ها دوخته بر درگهت ازبهر امید
زآنکه بی لطف تو کس درخور غفران نشود.
بر وفای زمانه کیسه مدوز
بگذرانش به قوت روزاروز.
بر وفای سپهر کیسه مدوز
کایچ گنبد نگه ندارد گوز.
و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای اوکیسه نتوان دوخت . (کلیله و دمنه ).
بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.
اتباع او عامه ٔ مردم را زبون گرفتند و بر ایشان کیسه ها دوختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 429).
ز دانش کیسه بر اقبال دوزند
من ازوی مایه ٔ ادبیر دارم .
طمع چه کیسه بر آن مفلسان تواند دوخت
که از هزار تکلف به ماحضر نرسد.
بس کیسه که دوختند بر جودش
صد حلقه به گوش چون کمر دارد.
مَپْسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو.
زیان دیده ای کیسه بر سود دوخت
که خود را به دلالی خود فروخت .
- کیسه دوختن برای چیزی ؛ آماده شدن برای تصرف آن . متوقع بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
اندر آن گیسوی سیاه و سفید
دوخته خلق کیسه های امید.
سنائی .
سایه ٔ گیسوش را دار غنیمت که دل
کیسه بسی دوخته ست در خم گیسوی تو.
سنائی .
چون چنگ سر فرودآر با محرمان یکدل
کیسه مدوز چندین با عاشقان بی زر.
سیف اسفرنگ .
- کیسه از چیزی دوختن ؛ کنایه از صاحب و مالک شدن آن چیز. (آنندراج ). انتظار و توقع سود از آن چیز داشتن . بدان چیز طمع بستن :
کمربر آن تن چون سیم کیسه دوخت ولی
تهی بماند چو آغوش من ز نارونش .
رفیع لنبانی .
- کیسه بر چیزی دوختن ؛ توقع فایده از آن چیز داشتن . (آنندراج ). به خود وعده ٔ آن کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کیسه ها دوخته بر درگهت ازبهر امید
زآنکه بی لطف تو کس درخور غفران نشود.
سنائی .
بر وفای زمانه کیسه مدوز
بگذرانش به قوت روزاروز.
سنائی (از امثال و حکم ص 1258).
بر وفای سپهر کیسه مدوز
کایچ گنبد نگه ندارد گوز.
سنائی (از امثال و حکم ص 1258).
و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای اوکیسه نتوان دوخت . (کلیله و دمنه ).
بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.
انوری .
اتباع او عامه ٔ مردم را زبون گرفتند و بر ایشان کیسه ها دوختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 429).
ز دانش کیسه بر اقبال دوزند
من ازوی مایه ٔ ادبیر دارم .
کمال الدین اسماعیل .
طمع چه کیسه بر آن مفلسان تواند دوخت
که از هزار تکلف به ماحضر نرسد.
کمال الدین اسماعیل .
بس کیسه که دوختند بر جودش
صد حلقه به گوش چون کمر دارد.
کمال الدین اسماعیل .
مَپْسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو.
صائب (از آنندراج ).
زیان دیده ای کیسه بر سود دوخت
که خود را به دلالی خود فروخت .
ظهوری (از آنندراج ).
- کیسه دوختن برای چیزی ؛ آماده شدن برای تصرف آن . متوقع بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: