کلمه جو
صفحه اصلی

مناقشت

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) مجادله کردن ستیزه کردن . ۲ - سختگیری کردن بر کسی ( مخصوصا در محاسبه ) . ۳ - ( اسم ) مجادله ستیزه . ۴ - سختگیری جمع : مناقشات .

لغت نامه دهخدا

مناقشت. [ م ُ ق َ / ق ِ ش َ ] ( از ع ، اِمص ) مناقشه. مناقشة. سختگیری در محاسبه. استقصای در حساب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سختگیری کردن و باریک گرفتن بر کسی و کسی را ( مخصوصاً در حساب ) در تنگنا انداختن. ( حاشیه کلیله و دمنه چ مینوی ص 59 ) : به عجب بمانده ام از حرص و مناقشت بایکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت... ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 366 ). روزگار حجاب مناقشت پیش مرادهای او بدارد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 59 ). ابواب مناقشت لازم می شمرند و در میدان هوا عنان خود گرد می گیرند. ( کلیله ایضاً ص 300 ). طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199 ). در محاسبت او مناقشت پیش آورد. ( المعجم چ دانشگاه ص 452 ).
- مناقشت رفتن ؛ سختگیری کردن : فرمود تا شمار احمد ینالتکین را بکردند و شطط جست و مناقشت ها رفت تا مالی از وی بستدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 ). مناقشت ها می رفت و عمر به پایان آمده بود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 594 ). اگر در آن درجه منظور مناقشتی رود بدیع نیاید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 322 ).
|| مجادله. مشاجره.ستیزه. ستیزگی. مخاصمت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : خردمند اگرچه به زور و قوت خویش ثقت تمام دارد تعرض عداوت و مناقشت جایز نشمرد. ( کلیله ایضاً ص 210 ). هم دوستان سپر معادات و مناقشت در روی کشند. ( کلیله ایضاً ص 314 ). این موافقت که میان ما تازه گشت سوابق مناقشت را... برداشت. ( کلیله ایضاً ص 271 ).در مناقشات ایشان بر خود گشاده باشم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 140 ). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان...می دیدند... ( جهانگشای جوینی ). رجوع به مناقشه و مناقشة شود.
- مناقشت کردن ؛ ستیزه کردن. مجادله کردن : دشمنان از جهت یکدلی و مناصحت مناقشت کنند. ( کلیله ودمنه چ مینوی ص 314 ).

مناقشة. [ م ُ ق َ ش َ ] ( ع مص ) با کسی به استقصا شمار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). باریکی کردن در حساب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باریکی نمودن و سختگیری کردن در حساب و در حدیث است : من نوقش فی الحساب عذب. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی دور و دراز گرفتن در چیزی. || نزاع کردن با کسی. ( غیاث ) ( آنندراج ). مجادله کردن و ستیهیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مناقشت و مناقشه شود. || با هم برکندن و برآوردن چیزی را به سوی خود. ( غیاث ) ( آنندراج ).

مناقشت . [ م ُ ق َ / ق ِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناقشه . مناقشة. سختگیری در محاسبه . استقصای در حساب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سختگیری کردن و باریک گرفتن بر کسی و کسی را (مخصوصاً در حساب ) در تنگنا انداختن . (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 59) : به عجب بمانده ام از حرص و مناقشت بایکدیگر و چندین وزر و وبال و حساب و تبعت ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 366). روزگار حجاب مناقشت پیش مرادهای او بدارد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 59). ابواب مناقشت لازم می شمرند و در میدان هوا عنان خود گرد می گیرند. (کلیله ایضاً ص 300). طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199). در محاسبت او مناقشت پیش آورد. (المعجم چ دانشگاه ص 452).
- مناقشت رفتن ؛ سختگیری کردن : فرمود تا شمار احمد ینالتکین را بکردند و شطط جست و مناقشت ها رفت تا مالی از وی بستدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268). مناقشت ها می رفت و عمر به پایان آمده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 594). اگر در آن درجه ٔ منظور مناقشتی رود بدیع نیاید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 322).
|| مجادله . مشاجره .ستیزه . ستیزگی . مخاصمت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خردمند اگرچه به زور و قوت خویش ثقت تمام دارد تعرض عداوت و مناقشت جایز نشمرد. (کلیله ایضاً ص 210). هم دوستان سپر معادات و مناقشت در روی کشند. (کلیله ایضاً ص 314). این موافقت که میان ما تازه گشت سوابق مناقشت را... برداشت . (کلیله ایضاً ص 271).در مناقشات ایشان بر خود گشاده باشم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 140). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان ...می دیدند... (جهانگشای جوینی ). رجوع به مناقشه و مناقشة شود.
- مناقشت کردن ؛ ستیزه کردن . مجادله کردن : دشمنان از جهت یکدلی و مناصحت مناقشت کنند. (کلیله ودمنه چ مینوی ص 314).



کلمات دیگر: