کلمه جو
صفحه اصلی

مناذر

فرهنگ فارسی

شیر بیشه .

لغت نامه دهخدا

مناذر. [ م َ دِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مُنذِر، به معنی ترساننده. ( آنندراج ). رجوع به منذر شود.

مناذر. [ م ُ ذِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ).

مناذر. [ م َ ذِ ] ( اِخ ) دوشهر است در نواحی اهواز مناذر کبری ، مناذر صغری. ( منتهی الارب ). نام دو شهر در اهواز. ( ناظم الاطباء ). نام دو شهر بوده در اهواز یکی را کبری و یکی را صغری می نامیده اند و اهواز چند شهر داشته بدین نامها: سوق الاهواز و رامهرمز و ایدج و جندشاپور و سوس و نهرتبری وبرق و مناذر گفته اند و اهواز جمع آن شهرهاست و یکی را اهواز نگویند... ( انجمن آرا ). یکی از نه شهر اهواز است و آن دو باشد: مناذر کبری و مناذر صغری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به معجم البلدان شود.

مناذر. [ م َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنذِر، به معنی ترساننده . (آنندراج ). رجوع به منذر شود.


مناذر. [ م َ ذِ ] (اِخ ) دوشهر است در نواحی اهواز مناذر کبری ، مناذر صغری . (منتهی الارب ). نام دو شهر در اهواز. (ناظم الاطباء). نام دو شهر بوده در اهواز یکی را کبری و یکی را صغری می نامیده اند و اهواز چند شهر داشته بدین نامها: سوق الاهواز و رامهرمز و ایدج و جندشاپور و سوس و نهرتبری وبرق و مناذر گفته اند و اهواز جمع آن شهرهاست و یکی را اهواز نگویند... (انجمن آرا). یکی از نه شهر اهواز است و آن دو باشد: مناذر کبری و مناذر صغری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان شود.


مناذر. [ م ُ ذِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: