( اسم ) گریز گریخت فرار : کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم .
گریزش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گریزش. [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن :
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم.
بگاه گریزش نکردی درنگ.
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم.
فردوسی.
که جستی سلامت ز کام نهنگ بگاه گریزش نکردی درنگ.
فردوسی.
رجوع به گریختن شود.فرهنگ عمید
گریختن، گریز، فرار: که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی: ۸/۱۳۰ ).
پیشنهاد کاربران
عدم تمایل یک ماده برای انحلال یا چسبندگی به ماده ای دیگر
آب گریز، نفت گریز، روغن گریز، سطح گریز
مخالف دوستش
آب گریز، نفت گریز، روغن گریز، سطح گریز
مخالف دوستش
گریزش در پهلوی در ریخت ورزشن wirezišn بکار می رفته است .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 342. )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 342. )
کلمات دیگر: