کلمه جو
صفحه اصلی

لشکرشناس

فرهنگ فارسی

( صفت ) عارض یانقیب لشکر که شمار. افواج کند و بتخمین داند که هر فوج شامل چند هزار سپاهی است : سپاهی نه چندان که لشکر شناس بانداز. آن رساند قیاس . ( نظامی لغ. )

لغت نامه دهخدا

لشکرشناس. [ ل َ ک َ ش ِ ] ( نف مرکب ) عارض یا نقیب که شمار فوج مردم میکند بتخمین و قیاس و گوید که این فوج چندین هزار سوار است. ( آنندراج ) :
سپاهی نه چندان که لشکرشناس
به اندازه آن رساند قیاس.
نظامی.
که آن را شمردن توان در قیاس
کسانی که هستند لشکرشناس.
نظامی.
بدانست سالار لشکرشناس
که در رومی از زنگی آمد هراس.
نظامی.

فرهنگ عمید

آن که افراد لشکر را بشناسد و تعداد آن ها را بداند: سپاهی نه چندان که لشکرشناس / به اندازۀ آن رساند قیاس (نظامی۵: ۹۶۳ ).


کلمات دیگر: