( صفت ) غصه دار اندوهگین : شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عد. آن یار غار ... ( مثنوی )
گرم دار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرم دار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) غم خوار :
گرمدارانت ترا گوری کنند
کشکشانت در تگ گور افکنند.
گرمدارانت ترا گوری کنند
کشکشانت در تگ گور افکنند.
مولوی ( مثنوی ).
رجوع به گُرم شود.فرهنگ عمید
غصه دار، اندهگین.
کلمات دیگر: