کلمه جو
صفحه اصلی

قدرانداز

فرهنگ فارسی

( صفت ) کمانداری که تیرش بخطا نرود .

لغت نامه دهخدا

قدرانداز. [ ق َ دَ اَ ] ( نف مرکب ) شخصی باشد کماندار که تیرش خطا نخورد. ( برهان ). تیرانداز حکمی که تیرش خطا نکند. ( آنندراج ). قادرانداز :
میدهی از جا کمانداری اگر سستی کنی
از قدراندازی تیر بلاغافل مباش.
میرزارضی دانش ( از آنندراج ).
گو که این صف شکنان قصد ضعیفان نکنند
که در این قافله گاهی قدراندازی هست.
ملانظری نیشابوری ( از آنندراج ).
ازقضا چشم سیاه تو به یادم آمد
قدرانداز نگاه تو به یادم آمد.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به قادرانداز شود.

فرهنگ عمید

کمانداری که تیرش خطا نرود.


کلمات دیگر: