زخارف
فارسی به انگلیسی
allurements or vanities of the world
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع زخزف : زخارف دنیوی .
پرنده ایست راهرو های آب
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
زخارف. [ زَ رِ ]( ع اِ ) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس ( کذا ). ( ترجمه قاموس ). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. ( از متن اللغة ). اوس بن حجر گوید :
تذکر عیناً من غماز و مأها
له حدب تستن فیه الزخارف.
زخارف. [ زَ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ زُخْرُف ، پرنده ای است. و کراع «زخارف » را در شعر اوس که در ذیل ماده بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود. || راهروهای آب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ): زخارف آب ؛ صفها است که از موجها پدید آید . ( از ترجمه قاموس ).
زخارف . [ زَ رِ ] (ع اِ) ج ِ زُخْرُف ، پرنده ای است . و کراع «زخارف » را در شعر اوس که در ذیل ماده ٔ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است . رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود. || راهروهای آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة): زخارف آب ؛ صفها است که از موجها پدید آید . (از ترجمه ٔ قاموس ).
تذکر عیناً من غماز و مأها
له حدب تستن فیه الزخارف .
(از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
رجوع به زخرف شود.
زخارف . [ زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زخرف ، کمال خوبی چیزی . رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف ، سخن به آرایش دروغ . (از منتهی الارب ) : مختصر از این زخارف مقبول داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود. || زخارف دنیا؛ آرایش و متلذذات آن .(منتهی الارب ). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ زخرف ، بمعنی آرایش . رجوع به زخرف و زخرفه شود. || چیزهای آراسته . (فرهنگ نظام ). ج ِ زخرف ، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود. || زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب . (غیاث اللغات از صراح و منتخب ) (آنندراج ). رجوع به زخرف و زخرفه شود. || آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن : در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 421 چ تهران ). || آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی . (از لسان العرب ) (از متن اللغة). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده : «ما یزخرف به السفن »؛ یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس ). رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف ، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال ، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود. || ج ِ زخرف . الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض . رجوع به زخرف شود. || کشتی های آراسته . (ترجمه ٔ قاموس ) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغة). در تهذیب ، زخارف بمعنی کشتی آمده . (از لسان العرب ). رجوع به زخرف شود.
فرهنگ عمید
=زخرف
〈 زخارف دنیوی: [قدیمی] زیباییها و تجملات دنیا؛ زخارف دنیا.
* زخارف دنیوی: [قدیمی] زیبایی ها و تجملات دنیا، زخارف دنیا.
پیشنهاد کاربران
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۷۲ ) .