کلمه جو
صفحه اصلی

قصب الجیب

فارسی به انگلیسی

[fig.] pen

فرهنگ فارسی

( اسم ) در مقدمه گلستان سعدی عبارت ذیل آمده : ذکر جمیل سعدی که دار افواته عوام افتاده وصیت سخنش که در بسیط زمین رفته وقصب الجیب حدیثش که همچون شکر میخورند و رقعه منشاتش که چون کاغذ زر میبرند... در نسخ گلستان این ترکیب بصورتهای مختلف آمده و محققان نیز پیشهنادهای متعدد کرده اند : ۱- قصب الجیب . غالب نسخ این ترکیب را دارند ولی این ترکیب در کتب معتبر لغت نیامده . بعضی نوشته اند مقصود ازقصب الجیب قطعات نیشکر مقشر بوده که در جیب خود میگدذشتند و بدوستان هدیه مینمودند - وبعضی بمعنی قصبی مشابه نیشکر که اندک شیرینی دارد گفته اند - صاحب کشف اللغات بمعنی نوعی از خرما و شکر و نوعی از شیرینی دانسته - بعضی آنرا کنایه از قبم تصور کرده اند مولف غیاث نوشته : قصب الجیب بفتحتین قاف وصاد و جیم عربی مکسور و سکون تحتانی و بائ موحد ه نوعی از خرما و گیاهی است که اندک شیرینی دارد از خیابان . در ناظم الاطبائ آمده : گویند که آن بیخ کاتس است که در قرب دریا روید . و بعضی قصب الجیب بفتح جیم گفته اند و آن پاره کوچک از نی باشد که نامه بران نامه های امرا در آن نهاده بکیسه جیب پنهان ساخته بمسمافات بعیده میبرند . مرحوم فروغی نوشته : کلمه قصب الجیب از مشکلات گلستان است و نسخه ها هم مختلف ....و معانی مختلف برای آن ذکر کرده اند که بهچیک یقین نمیتوان شیرینی است که از قلم او حاوی جاری میشود . ۲ - قصب الجب . بعضی قصب الجب نوشته اند بمعنی نیی که بصحرا در میان چاههای کهنه میروید . ۳ - قصب الحیب . بعض محققان قصب الحبیب نوشته اند بمعنی نیشکر . درین صورت در عبارت گلستان بجای نیشکر لفظ شکر مینویسند این چنین : وقصب الخبیب حدیثش که همچون شکر میخورند.. سودی در شرح گلستان خود همین وجه را آورده و آن گویا نیشکری بوده انباشتهکه بدوستان تحفه میفرستادند . در نسخه خطی گلستان هم صورت فوق مضبوط است . ۴ - قسب الجیب . مرحوم قریب در مقدمه گلستان مصحح خود نوشته اند : در دیباچه تمام نسخ قصب الجیب بصاد نوشته شده و چون درین صورت معنی درست روشن و واضح نبوده محتاج تاویلات و توجیهات شده اند . ولی در نسخه ماخذ ما ( قسب ) با سین نوشته شده بمعنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد و با این کلمه معنی عبارت روشن و از تمام تعبیرات و توجیهاتی که کرده اند بهتر ومناسب تر است. و همین صورت را آن مرحوم در متن گلستان ۵ ضبط کرده و در حاشیه نوشته اند :در نسخه حاضر قسب باسین ضببط شده و در لغت قسب بفتح اول و سکون سین بمعنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد است و این معنی مناسبترین و بهترین معانی باشد . قول اثیر الدین اخیسکتی میتواند موید این معنی باشد : پیش چو تو سروری سرو روان را بشعر هست من و ما زدن غایت ترک ادب . قصب که آرد بدان کز چمن او برند ( قصب کی آرد ببار ازز چمن او گربرند ) شاخ فضایل رطب نخل معانی شعب . ۵ - قصب انجیر . بیت ذیل از بسحاق اطعمه است که می تواند صورت ترکیب مورد بحث را تا حدی معلوم کند : نخود و کشمش و پسته خرک و میوه تر قصب انجیر ودگر سرمش اسفند بیار . در لغت نامه آمده : بیشک قصب الجیب سعدی همین قصب انجیر بسحاق است . و معنی آن از قبیل میوه هاست نه شیرینیها و حلواها و پختنیها وشاید انجیر خشک برشته کشیده یا انجیر خشک بگردو و بادام انباشته باشد مانند جوزا کند ( جوز قند ) و غیره . در خط نسخ - تغییرشکل قصب انجیر به قصب الجیب بسیار آسانست . ۶ - قسب و جنیب - آقای دکتر خانلری ترکیب مود بحث را بصورت فوق تصحیح کرده اند . قسب بمعنی خرمای خشک که در دهان ریزه گردد و جنیب بمعنی خرمای جید ( نیکو ) هیچ یک از صور مذکور مورد قبول عموم واقع نشده .
قصب الجب قصب الجیب قسب الجیب یا قصب انجیر .

لغت نامه دهخدا

قصب الجیب . [ ق َ ص َ بُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) قصب الجب . قصب الحبیب . قسب الجیب . قصب انجیر. گوته شاعر آلمانی در یکی از اشعارش بدین مضمون :آگاه باش باید خامه ای پدید آید که در جهان شیرینی را بپراکند، و کاش قلم من همه ٔ زیبایی ها را می پراکند!از عبارات معروف سعدی الهام گرفته که در مقدمه ٔ گلستان میگوید «و قصب الجیب حدیثش همچون شکر میخورند». گوته این مضمون را در ترجمه ٔ گلستان به فرانسه که به وسیله ٔ «دورمری » در سال 1858 م . در پاریس منتشر شده است خوانده بی آنکه بداند هموطنان و دوستداران سعدی ازلحاظ لغت درباره ٔ ترکیب قصب الجیب چه اختلافات و تفسیرهایی خواهند داشت ، چه مترجم فرانسوی «قصب الجبیب حدیث » را به «سخنان روان قلم » ترجمه کرده است . اینک عین تفسیرات و آراء لغت نویسان و مخصوصاً رأی استاد دهخدا را در این باره می آوریم : قصب الحبیب به فتحتین ، نوعی از خرما و قیل نوعی از نیشکر و قیل نوعی از شیرینی مسموع از میان ابن علیه الرحمة و الغفران کذا فی القنیة اما میان شیخ بیاره قوام نقل از میان ابن مذکورمیکردند؟! که قصب الجیب آن است که شوهر مر زن را و زن مر شوهر را گل آکنده میزند که در هند نولاسنی نامند اما این معنی مناسب مقام یافته نمی شود. (مؤید الفضلاء). قصب الجیب به فتحتین قاف و صاد و جیم عربی مکسور، نوعی از خرما و گیاهی است که اندک شیرینی دارد از خیابان و گویند که آن بیخ کانسن است که در قرب دریا روید. و بعضی قصب الجب نوشته اند به ضم جیم و تشدید باء موحده به معنی چاه ، پس قصب الجب به معنی نی که به صحراء در میان چاههای کهنه میروید. و بعضی قصب الجیب به فتح جیم گفته اند و آن پاره ٔ کوچک از نی باشد که نامه بران نامه های امراء در آن نهاده به کیسه ٔ جیب پنهان ساخته به مسافات بعیده میبرند. و بعضی محققین قصب الحبیب نوشته اند به فتح حای مهمله و کسر بای موحده و سکون تحتانی به معنی نیشکر، در این صورت در فقره ٔ گلستان به جای نیشکر لفظ شکر مینویسند به این طور: و قصب الحبیب حدیثش را که همچون شکر میخورند. (آنندراج ). قصب الجیب پاره ٔ کوچکی از نی که در آن نامه نهاده و در جیب پنهان کرده به مسافات بعیده برند و نیز نوعی از خرما. (ناظم الاطباء). قسب الجیب به فتح قاف و سکون «س » و «ب »، به معنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد (حاشیه ٔ گلستان چ قریب )، این کلمه در گلستان سعدی آمده است و معنی آن تاکنون نامفهوم و صورت کلمه مشکوک فیه بود، بیت ذیل از بسحاق اطعمه که اخیراً در دیوان او دیده شد صورت آن را معین و معنی آن را نیز تا حدی معلوم کرد. بیت این است :
نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
بی شک قصب الجیب سعدی همین قصب انجیر بسحاق است و معنی آن از قبیل میوه هاست نه شیرینی ها و حلواها و پختنی هاو شاید انجیر خشک به رشته کشیده یا انجیر خشک به گردو و بادام انباشته باشد مانند جوزاکند (جوزقند) و غیره . (از محمدِ پروین گنابادی ، مجله ٔ دانش سال 3 ص 365 از لغت نامه ٔ دهخدا در پاورقی لغت ذکر و جز آن ).


قصب الجیب. [ ق َ ص َ بُل ْ ج َ ] ( ع اِ مرکب ) قصب الجب. قصب الحبیب. قسب الجیب. قصب انجیر. گوته شاعر آلمانی در یکی از اشعارش بدین مضمون :آگاه باش باید خامه ای پدید آید که در جهان شیرینی را بپراکند، و کاش قلم من همه زیبایی ها را می پراکند!از عبارات معروف سعدی الهام گرفته که در مقدمه گلستان میگوید «و قصب الجیب حدیثش همچون شکر میخورند». گوته این مضمون را در ترجمه گلستان به فرانسه که به وسیله «دورمری » در سال 1858 م. در پاریس منتشر شده است خوانده بی آنکه بداند هموطنان و دوستداران سعدی ازلحاظ لغت درباره ترکیب قصب الجیب چه اختلافات و تفسیرهایی خواهند داشت ، چه مترجم فرانسوی «قصب الجبیب حدیث » را به «سخنان روان قلم » ترجمه کرده است. اینک عین تفسیرات و آراء لغت نویسان و مخصوصاً رأی استاد دهخدا را در این باره می آوریم : قصب الحبیب به فتحتین ، نوعی از خرما و قیل نوعی از نیشکر و قیل نوعی از شیرینی مسموع از میان ابن علیه الرحمة و الغفران کذا فی القنیة اما میان شیخ بیاره قوام نقل از میان ابن مذکورمیکردند؟! که قصب الجیب آن است که شوهر مر زن را و زن مر شوهر را گل آکنده میزند که در هند نولاسنی نامند اما این معنی مناسب مقام یافته نمی شود. ( مؤید الفضلاء ). قصب الجیب به فتحتین قاف و صاد و جیم عربی مکسور، نوعی از خرما و گیاهی است که اندک شیرینی دارد از خیابان و گویند که آن بیخ کانسن است که در قرب دریا روید. و بعضی قصب الجب نوشته اند به ضم جیم و تشدید باء موحده به معنی چاه ، پس قصب الجب به معنی نی که به صحراء در میان چاههای کهنه میروید. و بعضی قصب الجیب به فتح جیم گفته اند و آن پاره کوچک از نی باشد که نامه بران نامه های امراء در آن نهاده به کیسه جیب پنهان ساخته به مسافات بعیده میبرند. و بعضی محققین قصب الحبیب نوشته اند به فتح حای مهمله و کسر بای موحده و سکون تحتانی به معنی نیشکر، در این صورت در فقره گلستان به جای نیشکر لفظ شکر مینویسند به این طور: و قصب الحبیب حدیثش را که همچون شکر میخورند. ( آنندراج ). قصب الجیب پاره کوچکی از نی که در آن نامه نهاده و در جیب پنهان کرده به مسافات بعیده برند و نیز نوعی از خرما. ( ناظم الاطباء ). قسب الجیب به فتح قاف و سکون «س » و «ب »، به معنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد ( حاشیه گلستان چ قریب )، این کلمه در گلستان سعدی آمده است و معنی آن تاکنون نامفهوم و صورت کلمه مشکوک فیه بود، بیت ذیل از بسحاق اطعمه که اخیراً در دیوان او دیده شد صورت آن را معین و معنی آن را نیز تا حدی معلوم کرد. بیت این است :

فرهنگ عمید

تکه ای از نی میان تهی که در آن یادداشت ها، کلمات، احادیث، یا قطعه ای از شعر را که بر تکه ای از کاغذ نوشته بودند، جا داده و در گریبان می گذاشتند.


کلمات دیگر: