کلمه جو
صفحه اصلی

فراشا

فرهنگ فارسی

( اسم ) حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب ایجاد می شود . و آن خمیازه و به هم کشیده پوست بدن و راست شدن موی بر اندام باشد قشعریره مور مور شدن .
قریه معروفی است در سواد عراق از اعمال نهر ملک که منزل حاج است بعد از صرصر .

لغت نامه دهخدا

فراشا. [ ف َ ] (اِخ ) قریه ٔ معروفی است در سواد عراق از اعمال نهر ملک که منزل حاج است بعد از صرصر. (از معجم البلدان ). رجوع به فراشة شود.


فراشا. [ ف َ ] ( اِمص ) حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب واقع میشود و آن خمیازه و به هم کشیدن پوست بدن و راست شدن موی براندام باشد و آن حالت را به عربی قشعریره خوانند. ( برهان ) : هرکه در تن او خلطی بد بود در حال جماع فراشا به پشت او برآید و اندام او ناخوشبوی تر شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به فراشیدن شود.

فراشا. [ ف َ ] ( اِخ ) قریه معروفی است در سواد عراق از اعمال نهر ملک که منزل حاج است بعد از صرصر. ( از معجم البلدان ). رجوع به فراشة شود.

فراشا. [ ف َ ] (اِمص ) حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب واقع میشود و آن خمیازه و به هم کشیدن پوست بدن و راست شدن موی براندام باشد و آن حالت را به عربی قشعریره خوانند. (برهان ) : هرکه در تن او خلطی بد بود در حال جماع فراشا به پشت او برآید و اندام او ناخوشبوی تر شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به فراشیدن شود.


فرهنگ عمید

۱. حالتی که پیش از بروز تب در انسان پیدا می شود، لرزه.
۲. خمیازه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فِرَاشاً: بستر( این کلمه به عنوان کنایة از زن نیز استعمال می شود)
ریشه کلمه:
فرش (۶ بار)

«فِراش» به معنای «بسترِ استراحت»، نه تنها مفهوم آرامش،آسودگی خاطر و استراحت را در بر دارد که گرم و نرم بودن و در حدّ اعتدال قرار داشتن نیز در مفهوم آن افتاده است.
گستردن. «فَرَشَ الشَّیْ‏ءَ: بَسَطَهُ». . زمین را گستردیم بهتر آماده کنندگانیم. فرش و فراش (بر وزن حساب) مصدراند و به معنی مفعول (مفروش) نیز آیند. مثل . خدائی که زمین را به نفع شما گسترده گردانید. فراش به فتح اول جمع فراشه به معنی پروانه است . روزی که مردم مانند پروانه‏های پراکنده شوند. . به عقیده راغب فرش به معنی حیوان مرکوب است گوید: «الفرش ما یفرش من الانعام ای یرکب» به نظر نگارنده مراد از حموله حیوان باربر و از فرش مرکوب است یعنی: از چهارپایان باربر و مرکب برای شما مسخر کرد بخورید از آنچه خدا روزی داده. اینکه حَمُولَه را چهارپایان بزرگ و فَرْش را چهارپایان کوچک (کره) گفته‏اند بسیار سخیف است این آیه نظیر آیات ذیل است که بار بردن و مرکب بودن چهارپایان را عنوان کرده است . . فُرُش بر وزن عُنُق جمع فراش است. راغب گفته به هر یک از زوجین به طور کنایه فراش گفته می‏شود که رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» فرموده: «اَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ». حدیث فوق چنین است: «الْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ الْحَجَرُ» به نظر راغب فراش در حدیث به معنی شوهر است. یعنی فرزند مال شوهر است و زانی ممنوع می‏باشد. فیومی نیز در مصباح آن را شوهر معنی کرده و گوید: زوجین نسبت به یکدیگر فراش نامیده می‏شوند. «مَرْفُوعَة» چنانکه گفته‏اند به معنی بلند مقام است در عقل و جمال و کمال یعنی: برای آنهاست زنانی والامقام که ما آنها را به طرز مخصوصی به وجود آورده‏ایم و آنها را دوشیزگان قرار دادیم.


کلمات دیگر: