( کار آشوبی ) کارشکنی کار خرابی کار
کاراشوبی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( کارآشوبی ) کارآشوبی. ( حامص مرکب ) کارشکنی. خرابی کار :
ز کارآشوبی مریم برآسود
رطب بی استخوان شد شمع بی دود.
ز کارآشوبی مریم برآسود
رطب بی استخوان شد شمع بی دود.
نظامی.
رجوع به گنجینه گنجوی شود.فرهنگ عمید
( کارآشوبی ) ۱. کارشکنی: ز کارآشوبی مریم برآسود / رطب بی استخوان شد شمع بی دود (نظامی ۲: ۲۳۹ ).
۲. آشفتگی و خرابی کار.
۲. آشفتگی و خرابی کار.
کلمات دیگر: