( اسم ) پرده پوشش . یا غطای و طاری قاری . پوشش و پرده گسترده سیاه ( مانند قیر ) .
غطا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غطا. [ غ ِ ] ( ع اِ ) پرده. پوشش. رجوع به غطاء شود :
دلیل مایه ناز و نواز گشت دلش
غطای عالم ذل و نیاز گشت عطاش.
منگر وطای ازرق و مگزین غطای خاک.
مدح و اوصاف علی المرتضی است.
چند گویی چون غطا برداشتند
که نبوده آنچه می پنداشتند.
آن سبب بهر حجابست و غطا.
دلیل مایه ناز و نواز گشت دلش
غطای عالم ذل و نیاز گشت عطاش.
سنائی.
چون وحش پای بند سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین غطای خاک.
خاقانی.
اندرو گفتار لو کشف الغطاست مدح و اوصاف علی المرتضی است.
عطار.
و مقصد رشاد را مفقود یابد، و غطای غفلت دل وبصیرت او را پوشیده کند. ( جهانگشای جوینی ).چند گویی چون غطا برداشتند
که نبوده آنچه می پنداشتند.
مولوی ( مثنوی ).
که سببها نیست حاجت مرمراآن سبب بهر حجابست و غطا.
مولوی ( مثنوی ).
فرهنگ عمید
پرده، پوشش، سرپوش.
کلمات دیگر: