( اسم ) قلمی است بطرزی خاص تراشیده شبیه به دم ( دنب ) کبوتر : [ گر کنم شوق دل از کلک کبوتر دم رقم نامه زین تقریب خود بال کبوتر میشود ] . ( سعید اشرف )
کبوتر دم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کبوتردم. [ ک َ ت َ دَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از بوسه با صدا. || کنایه از بوسه خاطرخواه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). بوسه خاطرخواه. ( غیاث اللغات ). بوسه خاطرخواه خوردن باشد. ( برهان ). || کنایه از دهان بر دهان مطلوب گذاشتن و زبان مطلوب را مکیدن. ( برهان ) :
در بزم وصال دوش دل محرم بود
خاطر چو نهال آرزو خرم بود
گنجشک نهاده سینه بر سینه باز
تا صبح مدار بر کبوتردم بود.
کبوتردم. [ ک َت َ دُ ] ( اِ مرکب ) دم کبوتر. || علاقه دستار و کمربند را گویند که بر یک طرف راست ایستاده باشد. ( برهان ). شمله. || ( ص مرکب ) ( در اصطلاح خطاطان ) قلمی است به طرز خاص تراشیده که مشابه به دم کبوتر باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
گر کنم شوق دل از کلک کبوتردم رقم
نامه زین تقریب خود بال کبوتر می شود.
در بزم وصال دوش دل محرم بود
خاطر چو نهال آرزو خرم بود
گنجشک نهاده سینه بر سینه باز
تا صبح مدار بر کبوتردم بود.
ظهوری ( از آنندراج ).
کبوتردم. [ ک َت َ دُ ] ( اِ مرکب ) دم کبوتر. || علاقه دستار و کمربند را گویند که بر یک طرف راست ایستاده باشد. ( برهان ). شمله. || ( ص مرکب ) ( در اصطلاح خطاطان ) قلمی است به طرز خاص تراشیده که مشابه به دم کبوتر باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
گر کنم شوق دل از کلک کبوتردم رقم
نامه زین تقریب خود بال کبوتر می شود.
سعید اشرف ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
لب بر لب معشوق گذاشتن و بوسۀ طولانی گرفتن.، در خوشنویسی، نوعی قلم نی که سر آن مانند دم کبوتر تراشیده می شد.
لب بر لب معشوق گذاشتن و بوسۀ طولانی گرفتن.
کلمات دیگر: