کلمه جو
صفحه اصلی

عطاش

فرهنگ فارسی

احمد بن عبدالملک عطاش از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه عراق بسال ۵٠٠ قمری عطاش بامر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند و هزاران تن از مردم بدنبال او راه افتادند و سرود گویان این حراره و تصنیف را میخواندند : عطاش عالی - جان من - عطاش عالی - میان سرهلانی - ترا بادزچکارو . آنگاه مدت هفت روز او را آویختند و تیرباران کردند سپس جسدش را سوزاندند

لغت نامه دهخدا

عطاش. [ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَطشان. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). رجوع به عطشان شود. || ج ِ عَطشی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عطشی شود.

عطاش. [ ع ُ ] ( ع اِ ) علت تشنگی که صاحبش سیرآب نشود، و شدت تشنگی. ( منتهی الارب ). علتی که تشنگی آرد. ( دهار ). بیماری تشنگی که هر چند آب خورده شود تشنگی نرود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیماریی است که به انسان دست می دهد و در نتیجه آن هرچند آب خورد سیر نشود. ( از اقرب الموارد ).

عطاش. [ ع َطْ طا ] ( اِخ ) احمدبن عبدالملک عطاش. از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه عراق. به سال 500 هَ. ق. عطاش به امر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند هزاران تن از مردم به دنبال او راه افتادند و سرودگویان این حراره و تصنیف را می خواندند:
عطاش عالی ، جان من ، عطاش عالی ، میان سرهلالی ، ترا باد زچکارو!
آنگاه مدت هفت روز او را آویختند و تیرباران کردند سپس جسدش را سوزاندند. رجوع به احمدبن عبدالملک عطاش ، و ابن عطاش و تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 167 شود.

عطاش . [ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک عطاش . از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه ٔ عراق . به سال 500 هَ . ق . عطاش به امر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند هزاران تن از مردم به دنبال او راه افتادند و سرودگویان این حراره و تصنیف را می خواندند:
عطاش عالی ، جان من ، عطاش عالی ، میان سرهلالی ، ترا باد زچکارو!
آنگاه مدت هفت روز او را آویختند و تیرباران کردند سپس جسدش را سوزاندند. رجوع به احمدبن عبدالملک عطاش ، و ابن عطاش و تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 167 شود.


عطاش . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود. || ج ِ عَطشی . (از اقرب الموارد). رجوع به عطشی شود.


عطاش . [ ع ُ ] (ع اِ) علت تشنگی که صاحبش سیرآب نشود، و شدت تشنگی . (منتهی الارب ). علتی که تشنگی آرد. (دهار). بیماری تشنگی که هر چند آب خورده شود تشنگی نرود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیماریی است که به انسان دست می دهد و در نتیجه ٔ آن هرچند آب خورد سیر نشود. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= عطشان
بیماری تشنگی، حالتی که انسان هر چه آب می خورد باز احساس تشنگی می کند.

عطشان#NAME?


بیماری تشنگی؛ حالتی که انسان هر چه آب می‌خورد باز احساس تشنگی می‌کند.



کلمات دیگر: