( کار آگاهی ) شغل و عمل کار آگاه
کاراگاهی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( کارآگاهی ) کارآگاهی. ( حامص مرکب ) اطلاع و معرفت به اجسام. ( ناظم الاطباء ).
- اداره کارآگاهی ؛ اداره ای در شهربانی که وظیفه آن کسب اطلاعات مخفی و کشف جرایم است.
- اداره کارآگاهی ؛ اداره ای در شهربانی که وظیفه آن کسب اطلاعات مخفی و کشف جرایم است.
فرهنگ عمید
( کارآگاهی ) ۱. کارآگاه بودن.
۲. باخبر بودن از حقیقت کارها: چه نیکو مطاعی ست کارآگهی / کز این نقد عالم مبادا تهی (نظامی۵: ۸۱۷ ).
۲. باخبر بودن از حقیقت کارها: چه نیکو مطاعی ست کارآگهی / کز این نقد عالم مبادا تهی (نظامی۵: ۸۱۷ ).
کلمات دیگر: