( صفت ) گریان اشک ریز : بمکتب جگر گوشگان گریه مند غلامان به بازار و کوهرزه خند . ( ظهوری )
گریه مند
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گریه مند. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ م َ ] ( ص مرکب ) گریان. اشک ریز :
بمکتب جگرگوشگان گریه مند
غلامان به بازار و کو هرزه خند.
بمکتب جگرگوشگان گریه مند
غلامان به بازار و کو هرزه خند.
ظهوری ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
گریان، اشک ریز.
کلمات دیگر: