لاف و گزاف
لامان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لامان . (اِ) لاف و گزاف . (برهان ). || فریب و دروغ . (غیاث ، نقل از شرح خاقانی ). || انبوهی . || بیوفائی . || مغاک . (غیاث ). || امر است به معنی بجنبان . (غیاث ). و این گفته ٔ غیاث براساسی نیست .
لامان. ( هزوارش ، اِ ) به زبان زند و پازند نان را گویند و به عربی خبز خوانند. ( برهان ). مصحف لحمان ؛ هزوارش نان و نیز به معنی غذا. ( دهارله ).
لامان. ( اِ ) لاف و گزاف. ( برهان ). || فریب و دروغ. ( غیاث ، نقل از شرح خاقانی ). || انبوهی. || بیوفائی. || مغاک. ( غیاث ). || امر است به معنی بجنبان. ( غیاث ). و این گفته غیاث براساسی نیست.
لأمان.[ ل َءْ / ل ُءْ ] ( ع ص ) ناکس و زفت. ( منتهی الارب ).
لامان. ( اِ ) لاف و گزاف. ( برهان ). || فریب و دروغ. ( غیاث ، نقل از شرح خاقانی ). || انبوهی. || بیوفائی. || مغاک. ( غیاث ). || امر است به معنی بجنبان. ( غیاث ). و این گفته غیاث براساسی نیست.
لأمان.[ ل َءْ / ل ُءْ ] ( ع ص ) ناکس و زفت. ( منتهی الارب ).
لامان . (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند نان را گویند و به عربی خبز خوانند. (برهان ). مصحف لحمان ؛ هزوارش نان و نیز به معنی غذا. (دهارله ).
فرهنگ عمید
۱. فریب.
۲. دروغ.
۳. لاف وگزاف.
۴. ریشخند.
۵. (صفت ) چست و چالاک.
۲. دروغ.
۳. لاف وگزاف.
۴. ریشخند.
۵. (صفت ) چست و چالاک.
کلمات دیگر: