گزارشگری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - بیان اظهار . ۲ - شرح تفسیر : گزارند. داستان دری چنین داد نظم گزارشگری . ( نظامی ) ۳ - طرح ( نقاشی ) .
لغت نامه دهخدا
گزارشگری. [ گ ُ رِ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل شرح کردن و تفسیر نمودن :
گزارنده داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری.
گزارنده داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری.
نظامی.
چو زین گونه کرد آن گزارشگری.نظامی.
و رجوع به گزارشگر شود.فرهنگ عمید
۱. شغل و عمل گزارشگر، تهیۀ گزارش.
۲. [قدیمی] شرح و بیان، تفسیر: گزارندۀ داستان دری / چنین داد نظم گزارشگری (نظامی۵: ۸۰۵ ).
۲. [قدیمی] شرح و بیان، تفسیر: گزارندۀ داستان دری / چنین داد نظم گزارشگری (نظامی۵: ۸۰۵ ).
کلمات دیگر: