۱ - ( مصدر ) محکم بودن استوار گردیدن . ۲ - ( اسم ) محکمی استواری .
رصانت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(رَ نَ ) [ ع . رصانة ] ۱ - (مص ل . ) محکم بودن . ۲ - (اِمص . ) استواری .
لغت نامه دهخدا
رصانت. [ رَ ن َ ] ( از ع ، اِمص ) رصانة. قوت و محکمی و استواری. ( یادداشت مؤلف ) : از نواحی و اقطار و هند درختی چند بیاورند در رزانت و رصانت متقارب و در سخاوت و متانت متناسب. ( از ترجمه تاریخ یمینی ص 421 ). و رجوع به رصانة شود.
رصانة. [ رَ ن َ ] ( ع مص ) رصانت. محکم و استوار گردیدن : رصن رصانةً. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). استواری و محکمی. ( از آنندراج ). محکم بودن و استوار گردیدن. ( از فرهنگ فارسی معین ). رصانة عقل و جز آن ؛ استحکام و بسیاری ثبات آن. ( از اقرب الموارد ). محکم و استوار شدن . ( مصادر اللغه زوزنی ).
رصانة. [ رَ ن َ ] ( ع مص ) رصانت. محکم و استوار گردیدن : رصن رصانةً. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). استواری و محکمی. ( از آنندراج ). محکم بودن و استوار گردیدن. ( از فرهنگ فارسی معین ). رصانة عقل و جز آن ؛ استحکام و بسیاری ثبات آن. ( از اقرب الموارد ). محکم و استوار شدن . ( مصادر اللغه زوزنی ).
رصانت . [ رَ ن َ ] (از ع ، اِمص ) رصانة. قوت و محکمی و استواری . (یادداشت مؤلف ) : از نواحی و اقطار و هند درختی چند بیاورند در رزانت و رصانت متقارب و در سخاوت و متانت متناسب . (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 421). و رجوع به رصانة شود.
فرهنگ عمید
محکم شدن، استوار شدن، استواری، استواری عقل.
کلمات دیگر: