کلمه جو
صفحه اصلی

قسوره

فرهنگ فارسی

( اسم ) شیر بیشه اسد : گله دزدان از دور بدیدند چو آن هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد .
بسیار و انبوه شدن گیاه

لغت نامه دهخدا

قسورة. [ ق َس ْ وَ رَ ] (ع اِ) شیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : کأنّهم حمر مستنفرة فرت من قسورة. (قرآن 50/74 و 51).
گله ٔ دزدان از دوربدیدند چو آن
هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد.

لیثی (لبیبی ).


|| (ص ) عزیز. (اقرب الموارد). غالب و ارجمند. (منتهی الارب ). || (اِ) نیمه ٔ شب ، یا اول ِ شب ، یا معظم از شب . (منتهی الارب ). نصف اللیل ، و قیل اوله ، و قیل معظمه . (اقرب الموارد). تاریکی اول شب . (مهذب الاسماء). || گیاهی است ریگستانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شکاربان تیرانداز. (منتهی الارب ). تیراندازان . (ترجمان ترتیب عادل ). الرماة من الصیادین . (اقرب الموارد). واحد آن قسور است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حس و آواز نرم مردمان . (منتهی الارب ). رکز الناس و حسهم . (اقرب الموارد). || (ص ) کودک توانا. جوان . (منتهی الارب ). من الغلمان ، القوی الشّاب ّ. || شدید از مردم . (اقرب الموارد).

( قسورة ) قسورة. [ ق َس ْ وَ رَ ] ( ع اِ ) شیر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) : کأنّهم حمر مستنفرة فرت من قسورة. ( قرآن 50/74 و 51 ).
گله دزدان از دوربدیدند چو آن
هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد.
لیثی ( لبیبی ).
|| ( ص ) عزیز. ( اقرب الموارد ). غالب و ارجمند. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نیمه شب ، یا اول ِ شب ، یا معظم از شب. ( منتهی الارب ). نصف اللیل ، و قیل اوله ، و قیل معظمه. ( اقرب الموارد ). تاریکی اول شب. ( مهذب الاسماء ). || گیاهی است ریگستانی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شکاربان تیرانداز. ( منتهی الارب ). تیراندازان. ( ترجمان ترتیب عادل ). الرماة من الصیادین. ( اقرب الموارد ). واحد آن قسور است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || حس و آواز نرم مردمان. ( منتهی الارب ). رکز الناس و حسهم. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) کودک توانا. جوان. ( منتهی الارب ). من الغلمان ، القوی الشّاب . || شدید از مردم. ( اقرب الموارد ).

قسورة. [ ق َس ْ وَ رَ ] ( ع مص ) بسیار و انبوه شدن گیاه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قسور النبت قسورةً؛ کثر. ( اقرب الموارد ). || کلانسال گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قسور الرجل ؛ اسن. ( اقرب الموارد ).

قسورة. [ ق َس ْ وَ رَ ] (ع مص ) بسیار و انبوه شدن گیاه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قسور النبت قسورةً؛ کثر. (اقرب الموارد). || کلانسال گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قسور الرجل ؛ اسن . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. شیر درنده.
۲. جوان قوی و دلیر.

دانشنامه عمومی

شیر بیشه، بسیار و انبوه شدن گیاه.


دانشنامه آزاد فارسی

ق (= قاف) سوره. ق (= قاف)، سوره
سورۀ شمارۀ ۵۰ به ترتیب مصحف و ۳۴ به ترتیب نزول، از سوره های مکی قرآن در ۴۵ آیه و ۳۷۳ کلمه. این سوره با عبارت «ق و القرآن مجید» (قاف، سوگند به قرآن مجید) آغاز می شود. نام دیگر آن «باسقات» (جمع باسقه، به معنای درختان بلند) و مراد در این جا (آیۀ ۱۰) درختان بلند خرما است. بیست وهشتمین سوره از سوره های ۲۹گانه ای است که با حروف مقطّعه «ق» آغاز می شود و ششمین سوره از سوره های ۲۳گانه ای است که با سوگند آغاز می گردد. از نظر حجم، از سوره های «مفصّلات» قرآن و در این مجموعه نیز از نوع «طِوال» و حدود نیم حزب قرآن است. مضامین اصلی آن عبارت اند از رفع شک و شبهات منکران و مشرکان دربارۀ معاد و این که خداوند از درون انسان خبر دارد و به او از رگ گردن نزدیک تر است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَسْوَرَةٍ: شیر- شکارچی
معنی مُّسْتَنفِرَةٌ: نفرت و اعراض کننده -گریزان (از استنفار به معنی نفرت و عبارتَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ " یعنی کفار در حالی از تذکره نفرت و اعراض میکنند که گویی خران وحشیاند که از شیر و یا شکارچی میگریزند . )
ریشه کلمه:
قسر (۱ بار)
قسور (۱ بار)

«قَسْوَرَة» از مادّه «قسر» (به معنای قهر و غلبه) گرفته شده، و یکی از نام های «شیر» است، و بعضی آن را به معنای تیرانداز و یا صیاد نیز تفسیر کرده اند، ولی معنای اول در اینجا مناسب تر به نظر می رسد.
شیر. . گویاآنها خران رمیده‏اند که از شیر فرار کرده‏اند، قسورة جمع قسور نیز آمده به معنی صیاد تیرانداز ولی در آیه به قرینه«حمر» ظاهرا شیر مراد است.

پیشنهاد کاربران

قسوره کلمه سریانی که وارد زبان عرب شده و به اشتباه شیر ترجمه و تفسیر شده - معنی نامشخص

غرش شیر

ی مدت دانشجو فقه بودم، قسوره اسم یکی از اجنه هست، قسوره، کمطم، طیکل و مازر

این کلمه از زبان آرامی وارد قرآن شده و معنای آن شیر نیست.
بلکه لوکزنبرگ نشان داده معنی درست آن الاغ پیر است.

خیلی مرد با شهامت و قوی هست


کلمات دیگر: