کلمه جو
صفحه اصلی

لعبگر

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- بازی گر .۲- حقه باز مشعبد : باغ دیبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهاش عجب . ( فرخی . چا . د . ۱۳ )
بازیگر . باغ دیبا رخ پرند سلب

لغت نامه دهخدا

لعبگر. [ ل َ گ َ ] ( ص مرکب ) بازیگر :
باغ دیبارخ پرندسلب
لعبگر گشت و لعبهاش عجب.
فرخی.
فاخته راست به کردار یکی لعبگر است
درفکنده به گلو حلقه مشکین رسنا.
منوچهری.

فرهنگ عمید

۱. بازیگر.
۲. حقه باز.


کلمات دیگر: