سرفه اسب و شتر و مردم سرفه زده
قحاب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قحاب. [ ق ُ ] ( ع اِ ) سرفه اسب و شتر و مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرفه اسب و شتر و گاه سرفه مردم را نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) سرفه زده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قاحب شود.
قحاب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قحبه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قحبه شود.
قحاب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قحبه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قحبه شود.
قحاب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قحبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قحبه شود.
قحاب . [ ق ُ ] (ع اِ) سرفه ٔ اسب و شتر و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرفه ٔ اسب و شتر و گاه سرفه ٔ مردم را نیز گویند. (ناظم الاطباء). || (مص ) سرفه زده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قاحب شود.
فرهنگ عمید
= قحبه
قحبه#NAME?
کلمات دیگر: