( صفت ) ۱ - بر انگیزنده گرد و غبار . ۲ - افسرده شونده .
غبارانگیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غبارانگیز. [ غ ُ اَ ] ( نف مرکب ) برانگیزنده غبار. گرد برانگیزنده. مجازاً افسرده شونده :
دل از لشکر غبارانگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده.
دل از لشکر غبارانگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده.
نظامی.
ساف ؛ بادی غبارانگیز. ( منتهی الارب ). و رجوع به غبار برانگیختن شود.فرهنگ عمید
گردانگیز، برانگیزندۀ گرد و غبار.
کلمات دیگر: