کلمه جو
صفحه اصلی

گاوزهره

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گاو دارو ۲ - ( صفت ) ترسنده جبان بزدل : گر بود زان می چو زهر. گاو خاطر گاو زهره شیر شکار ... . ( خاقانی )

لغت نامه دهخدا

گاوزهره. [ زَ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) سنگی باشد که در میان زهره گاو متکون شود و بعضی گوینددر میان شیردان گاو بهم میرسد و آن در لون و خاصیت مانند پازهر باشد و به عربی حجرالبقر خوانند و معرب آن جاوزهرج بود و آن سنگ در گوسفند نیز یافت شود و آن مانند زرده تخم مرغ میباشد. ( برهان ) ( الفاظ الادویه ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). اکنون آن را «گاو دارو» گویند و برای فربهی خورند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).رجوع به گاودارو و گاوزهرج شود. || ( ص مرکب ) جبان. بزدل. بددل. ( برهان ). ترسنده :
گر بود ز آن می چو زهره گاو
خاطر گاوزهره شیر شکار
هم ز می دان که شاهباز خرد
کبک زهره شود بسیرت سار.
خاقانی ( از امثال و حکم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= گاویزن
ترسو، بزدل.

ترسو؛ بزدل.


گاویزن#NAME?



کلمات دیگر: