( مصدر ) با دقت بستن .
فرابستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرابستن. [ ف َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) بستن. با دقت بستن :
دل از دنیا بردار به خانه بنشین پست
فرابند در خانه ، به فلج و به پژاوند.
- در فرابستن ؛ مسدود کردن. پیش کردن در :
دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست
فرابند در خانه به فلج و به پژاوند .
دل از دنیا بردار به خانه بنشین پست
فرابند در خانه ، به فلج و به پژاوند.
رودکی.
رجوع به بستن شود.- در فرابستن ؛ مسدود کردن. پیش کردن در :
دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست
فرابند در خانه به فلج و به پژاوند .
رودکی.
فرهنگ عمید
بستن، محکم بستن.
کلمات دیگر: