۱ - خداوندی کار کار فرمایی . ۲ - حکومت امارت ( در گیلان و مازندارن ) . ۳ - پادشاهی [ اینچ می بینی هم شعار پادشاهی و آثار کار کیایی اوست ... ] . ( مرز بان نامه ۲ تهران ص ۳۸ با تطبیق با حاشیه ) توضیح گاه در اشعار باضافت آمده : [ سر فرو بردیم تا بر سروران سرور شدیم چاکری کردیم تا کاکیایی یافتیم ] . ( سنائی ) کار و کیایی .
کارکیایی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کارکیایی.( حامص مرکب ) کارکیائی. امیری و پادشاهی و کارفرمائی. ( آنندراج ) :
ورنه سر کارکیایی نداشت
وز غم کار تو رهایی نداشت.
کارکیایی. [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عمل و شغل مهتری. سروری و سلطنت :
سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم
چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم.
ورنه سر کارکیایی نداشت
وز غم کار تو رهایی نداشت.
نظامی ( ص 71 ).
کارکیایی. [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عمل و شغل مهتری. سروری و سلطنت :
سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم
چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم.
سنائی.
کارکیایی . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عمل و شغل مهتری . سروری و سلطنت :
سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم
چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم .
سر فروبردیم تا بر سروران سرور شویم
چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم .
سنائی .
کارکیایی .(حامص مرکب ) کارکیائی . امیری و پادشاهی و کارفرمائی . (آنندراج ) :
ورنه سر کارکیایی نداشت
وز غم کار تو رهایی نداشت .
ورنه سر کارکیایی نداشت
وز غم کار تو رهایی نداشت .
نظامی (ص 71).
کارکیائی. ( حامص مرکب ) رجوع به کارکیایی شود.
فرهنگ عمید
سروری، پادشاهی: طاقت آن کارکیایی نداشت / کز غم کار تو رهایی نداشت (نظامی۷: ۴۹ ).
کلمات دیگر: