کلمه جو
صفحه اصلی

حسن


مترادف حسن : جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ، خوبی، خوشی، نیکویی، نیکی ، رونق، فروغ ، امتیاز، مزیت، برتری | خوب، نیک، نیکو ، زیبا، جمیل، وجیه | زیبایی، وجاهت، جمال، مزیت، امتیاز، خوبی، نیکویی، خوشی

متضاد حسن : قبح، بدی، رکود | قبیح |

برابر پارسی : زیبایی، خوبی، نیکویی

فارسی به انگلیسی

excellence, eminence, fineness, masculine proper name, beauty, goodness, advantage, virtue, nicety

beauty, goodness, advantage, virtue


excellence, nicety, virtue


فارسی به عربی

جمال

عربی به فارسی

بالا بردن , افزودن , زيادکردن , بلندکردن , بهينه ساختن


فرهنگ اسم ها

اسم: حسن (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hasan) (فارسی: حَسن) (انگلیسی: hasan)
معنی: نیکو، خوب روی، خوبی، نیکویی، جمیل، نام امام دوم شیعیان، حَسَن در لغت صفت مذکر از حُسن به معنای نیکو و زیباست، و نیز از «حَسَنَ یَحسُنُ حُسناً» به معنی زیبا شد و نیکو شد، بقول حافظ: جمال حسن در حّد نصاب است زکاتم ده که مسکین و فقیرم همچنین به معنای ملاحت، بهجت و صحت بکار می رود، حسن نام دومین امام معصوم فرزند امام علی ( ع ) و فاطمه زهرا ( س ) است که او را سبط اکبر رسول الله ( ص ) هم می گویند، امام حسن ( ع ) در علم و حلم و مهربانی زبانزد خاص و عام بوده است، دوران ده ساله امامت آن بزرگوار با خلافت غاصبانه معاویه پسر ابوسفیان همراه بوده است که سرانجام با حیله معاویه در صفر سال هجری به فیض شهادت نائل آمد، هر کس نام فرزندش حسن باشد و حرمت این نام در آن خانواده حفظ گردد، تأثیر اخلاقی و روانی بسزائی در اعضای خانواده خواهد داشت بطوری که همگان به ویژه فردی که نام او «حسن» است به حُسن خلق و گذشت و مهربانی آراسته خواهد شد، و پیام آیه شریفه: «فتقبّلها ربُّها بقبولٌ حسنٍ و أًنبتَها نباتاً حسناً » در حق آن ها جاری خواهد شد، توسل به نام امام حسن ( ع ) و ذکر مدام آن در سحرها و بعد از نماز صبح موجب جوشش محبت در اعضای خانواده و خوش نامی در بین جامعه و رفع کدورت ها و دلتنگی ها در بین خویشاوندان خواهد شد، و در فردای قیامت کسانی که به این نام مزیّن هستند با ذکر نامشان در صحرای محشر مورد شفاعت آن بزرگوار قرار خواهند گرفت، ز عشق آل طه گشته ام مست دگر حالی از این خوشتر نخواهم بـرای زینت جان در دو عالـم بجـز خُلق حسن زیور نـخواهـم، خوب، زیبا، ( در فقه ) ویژگی حدیثی که سندیت آن معتبر است، ( در اعلام ) نام امام دوم شیعیان حسن بن علی ( ع )

(تلفظ: hasan) (عربی) نیکو ، خوب ، زیبا ، جمیل ؛ (در فقه) ویژگی حدیثی که سندیت آن معتبر است ؛ (در اعلام) نام امام دوم شیعیان حسن بن علی (ع) .


مترادف و متضاد

virtue (اسم)
پرهیزگاری، حسن، عفت، پاکدامنی، پرهیزکاری، تقوا، تقوی

advantage (اسم)
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری

beauty (اسم)
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی

goodness (اسم)
حسن، مروت، خوبی، نیکی

wellness (اسم)
حسن، نیکی

جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ≠ قبح


خوب، نیک، نیکو ≠ قبیح


زیبایی، وجاهت، جمال


مزیت، امتیاز


خوبی، نیکویی، خوشی


۱. جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ≠ قبح
۲. خوبی، خوشی، نیکویی، نیکی ≠ بدی
۳. رونق، فروغ ≠ رکود
۴. امتیاز، مزیت، برتری


۱. خوب، نیک، نیکو ≠ قبیح
۲. زیبا، جمیل، وجیه


۱. زیبایی، وجاهت، جمال
۲. مزیت، امتیاز
۳. خوبی، نیکویی، خوشی


فرهنگ فارسی

کوچک ( شیخ ) بن تیمور تاش نواده امیر چوپان ( ۷۷۴ - ۷۳۸ ه. ق . ) وی مدعی شد که پدرش در قید حیات میباشد و در نزدیکی نخجوان در ۷۳۸ میان شیخ حسن بزرگ و شیخ حسن کوچک جنگی روی داد در نتیجه شیخ حسن بزرگ فرار کرد . عاقبت کار شیخ حسن کوچک چنین بود که در سال ۷۷۴ ه. ق وقتی که برای جنگ با رقیب خود تهیه لشکر میدید زنش موسوم به عزت مللک برای اینکه گناه خود را مکتوم نماید بطرزی فجیع بزندگانی شوهر خاتمه داد و از این تاریخ شیخ حسن بزرگ بدون رفیب ماند .
نیکوشدن، خوب شدن، زیباشدن، خوبی، نیکویی، جمال، خوب، نیکو، جمیل، حسان
( اسم ) ۱ - زیبایی جمال نیکویی . ۲ - رونق فروغ . ۳ - خوشی خوبی : حسن سیرت حسن خلق. ۴ - کمال ذات احدیت . ترکیبات اسمی . یا حسن اخلاق . نیکخویی . یا حسن تخلص . آنست که شاعر از غزل یا افتخار یا غیر آن بمدح آید و سلامت لفظ و تناسب معنی را رعایت کند بر خلاف اقتضاب مثلا : (( افسر سیمین فرو گیرد ز سر کوه بلند باز مینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود ) ) (( روز هر روزی بیفزاید چو عمر شهریار بوستان چون بخت او هر روز برنا تر شود. ) ) ( عنصری ) یا حسن تفاهم . منظور و مطلب یکدیگر را نیک دریافتن مقابل سوئ تفاهم . یا حسن خدمت . نیکو خدمتی پرستاری . یا حسن خلق . نیکخویی . یا حسن رای . ۱ - نیکویی عقیده . ۲ - دانایی در کار بصیرت . یا حسن سلوک . نیکویی رفتار و کردار . یا حسن سیرت . خوشرفتاری نکو رفتاری . یا حسن صورت . خوبرویی نیکو رویی . یا حسن طلب . یا حسن ظن . عقید. خوب نسبت بکسی یا چیزی داشتن مقابل سوئ ظن .
ابن هارون یکی از خلفای عباسی در دوره آل بویه

فرهنگ معین

(حَ سَ ) [ ع . ] (ص . ) نیکو، جمیل . ج . حِسان .
(حُ ) [ ع . ] (اِمص . ) زیبایی ، نیکویی ، خوبی .

(حَ سَ) [ ع . ] (ص .) نیکو، جمیل . ج . حِسان .


(حُ) [ ع . ] (اِمص .) زیبایی ، نیکویی ، خوبی .


لغت نامه دهخدا

حسن . [ ح َس َ ] (اِخ ) ابن علی مولوی . رجوع به حسن نظمی شود.


حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حمکان . رجوع به حسن حمکان شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ. رجوع به حسن دمشقی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شافعی . رجوع به حسن خوشابی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عطیة. رجوع به حسن وانسریشی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن برهون . رجوع به حسن فارقی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب . رجوع به حسن مثنی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد جنابی (گناوه ای ). رجوع به حسن قرمطی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن غیاث الدین چشتی . رجوع به حسن لکهنوی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی سنجری . رجوع به حسن دهلوی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالاحوص . رجوع به حسن بن عبدالعزیز شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالحسن الفرات . رجوع به حسن بن الفرات شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی صقلی . رجوع به حسن کلبی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالحسن دیلمی . رجوع به دیلمی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی عطار. رجوع به حسن همدانی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲ. رجوع به حسن علیاری شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عمر. رجوع به حسن مراکشی شود.


حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن حسین بن مصعب . رجوع به حسن خزاعی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن قاسم . رجوع به حسن سمرقندی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن منزول . رجوع به حسن بن محمدبن منزول شود.


حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن خطیربن علی . رجوع به حسن نعمانی شود.


حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن رحال مغربی . رجوع به حسن معدانی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن جعفر کاشف الغطاء. رجوع به حسن کاشف الغطاء شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بحرالعلوم طباطبائی نجفی . درگذشته ٔ نهم جمادی الاول 1255 هَ . ق . او راست : التاریخ المنظوم که در آن تواریخ وفیات علمای شیعه را سروده است . (ذریعه ج 3 ص 289).


حسن. [ ح ُ ] ( ع اِمص ) نیکوئی. ( ترجمان عادل ). نیکوی. نیکی. بهجت. خوبی. جمال. بَهاء. خوبرویی. زیبائی. اورنگ. افژنگ. غبطت. ملاحت. رونق. ( ناظم الاطباء ). فروغ. نزاکت. لطافت. خوشی. ( ناظم الاطباء ). درستی. صحت. استواری. نقیض قبح. ج ، مَحاسِن برخلاف قیاس. صاحب آنندراج آرد: و بعضی حسن را به تناسب اعضا تفسیرکرده اند و مراد از آن حسن آدمی است در مطلق حسن و الا اطلاق آن بر حسن بهار و حسن گلستان و حسن معاش و حسن معاد و حسن سلوک و حسن قبول و حسن خدمت و حسن سعی و حسن ظن و حسن تدبیر و حسن تردد و حسن طلب و حسن اتفاق و امثال آن نیز صحیح باشد. به هر تقدیر، آتشین ، شعله رنگ ، تجلی ، پرتو، تجلی فرنگ ، انور، پرده سوز، جانسوز، عالم سوز، تحیرسوز، حیرت افزا، بلاانگیز، عالم آشوب ، عالمگیر، جهانگیر، پرشکوه ، بالادست ، بی پروا، مقید، بیباک ، بیحساب ، بیشرم ، سنگین دل ، سرکش ، ستمکار، شوخ ، شوخی ، جلوه ، برق جولان ، پریزاد، روزافزون ، دلکش ، دلجوی ، دلاویز، جانفزا، غریب ، بی مثال ، بی شریک ، جاودان جاوید، بی بقا، سبک پرواز، آشنارو، آشنانشناس ، جوان ، خردسال ، حیاطلب ، شرم آلود، گلوسوز، خداداد، خداآفرین ، ساخته ، بسامان ، کامل و تمام از صفات آن است. و عروس ، برق و شعله از تشبیهات آن است. ( آنندراج ) :
کمال حُسن تدبیرش چنان آراست عالم را
که تا دور ابد باقی برو حسن و ثنا ماند.
( ؟ )
چراجوی در حسن او گشته حیران
سخنگوی در وصف او مانده مضطر.
ناصرخسرو.
گرحسن تو بر فلک زند خرگاهی
از هر برجی جدا بتابد ماهی.
( از کلیله و دمنه ).
... و آنرا ثبات عزم و حسن قصد نام نکند. ( کلیله و دمنه ). و اول شرطی طالبان این کتاب را حسن قرائت است. ( کلیله و دمنه ).
مشو در خط ز خط کانهم ز حسن است
دغا چون چابک آید هم ز نرد است.
عمادی شهریاری.
حسن تو خیال برنتابد
عشق تو زوال برنتابد.
خاقانی.
آواز حسنت ای جان هفت آسمان بگیرد
سلطان عشقت ای بت هر دو جهان بگیرد.
خاقانی.
دوستی داشتم بری که بحسن
رخ او خط نغز دلبر داشت.
خاقانی.
بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس شمس المعالی آراسته گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 233 ). معترف شدند که مثل آن جامها در حسن صنعت و تلطف تفویف ندیده بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 375 ).

حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابی هریرة. رجوع به حسن بن حسین بن ابی هریره شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن احمدبن عبدالحسین ، پسر صاحب الجواهر. وی در نجف به سال 1235 هَ . ق . درگذشت . او راست : ارجوزه در کلام و ارجوزه ای دیگر در اصول فقه . (ذریعه ج 1 ص 493 و ج 5 ص 275).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن محمدعلی استرآبادی . رجوع به حسن استرآبادی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن آق بقابن ایلکان ، پدر شیخ اویس و ملقب به حسن بزرگ یا کبیر بود. رجوع به حسن بزرگ شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اخباری . رجوع به حسن یوسف شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی ، معروف به جلال نقاش . رجوع به حسن نقاش شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به حسن أبح شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن برهان الدین . رجوع به جبرتی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم بغدادی حلبی واعظ. در ربیعالاول 731 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 33).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم کاشانی . متولد 1303 هَ . ق . او راست : احکام الجمعه و احکام الشریعة و جز آن . (ذریعه ج 1 ص 296 و ج 2 ص 244 و ج 4 ص 63).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم کاشانی بن عبدالحکیم (1275 - 1351 هَ . ق .). او راست :جواب الکتاب الوارد من حیدرآباد. (ذریعه ج 5 ص 186).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوبکربن اشمدبن بدرالدین . رجوع به حسن مقدسی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوحمزه ٔ حسینی . او راست : التفهیم . (ذریعه ج 4 ص 361).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابوعلی محمدبن عبدالرزاق . قاری است . (از تاریخ بیهقی 163).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابی حصینة. رجوع به حسن بن عبداﷲبن احمدبن عبدالجبار شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ابی صفرة. رجوع به حسن بن حسین بن عبداﷲ بود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد کاشی . درگذشته در مشهد به سال 1342 هَ . ق . حاشیه بر قوانین دارد. (ذریعه ج 1 ص 168 و ج 6 ص 176).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد کوخمیثنی . رجوع به حسن کوخمیثنی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مادرانی . یکی از کتّاب دیوان آل بویه دردربار بغداد بود. رجوع به اخبار الراضی ص 257 شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد مهلبی . رجوع به حسن مهلبی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد نحوی . رجوع به حسن بغدادی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد هداجی مغربی . رجوع به حسن دراوی شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم . رجوع به حسن باشعیب شود.


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابوبکر. در 760 هَ . ق . قاضی حاجیان شد و در 762 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 11).


حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن الیاس صوفی . بدر نابلسی قطعه شعر او را که در شوال 753 هَ . ق . سروده است ، نقل کرده است . (دررالکامنة ج 2 ص 10).


فرهنگ عمید

۱. خوب، نیکو.
۲. (فقه ) ویژگی حدیثی با سند معتبر.
۱. خوبی، نیکویی: حسن نیت.
۲. (اسم ) ویژگی مثبت، امتیاز.
۳. زیبایی، جمال.
* حسن تخلص: (ادبی ) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوه ای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میان تغزل و مدح تناسبی وجود داشته باشد، مانند این بیت: خطیّ مسلسل شیرین که گر بیارم گفت / به خطّ صاحب دیوان ایلخان مانَد (سعدی۲: ۶۴۳ ).
* حسنِ تعلیل: (ادبی ) در بدیع، آوردن علت یا دلیلی غیرواقعی ولی مطبوع و دلپذیر برای مطلب یا موضوعی، مانند این شعر: خوشم از گریۀ خود گرچه همه خون دل است / زآنکه بوی تو ز هر قطرۀ خون میآید (امیرخسرو: ۳۵۳ ).
* حسن ختام: به پایان رساندن رویدادی به صورت مطلوب.
* حسنِ طلب: (ادبی ) در بدیع، طلب کردن چیزی از کسی با زبان شیرین و کلمات دلنشین که در مخاطب اثر کند و صورت الحاح و گدایی نداشته باشد، مانند این شعر: شاها ادبی کن فلک بدخو را / گر چشم رسانید رخ نیکو را گر گوی خطا کرد به چوگانش زن / ور اسب خطا کرد به من بخش او را (امیرمعزی: ۶۹۱ )، براعة الطلب، ادب السؤال.
* حسن ظن: ظن نیکو، گمان نیک، خوش گمانی.
* حسن ِمطلع: (ادبی ) در بدیع، آوردن کلماتی نشاط انگیز و مطبوع در بیت اول قصیده یا غزل که از حیث روانی، سلاست، استحکام، و واضح بودن معنی موقوف به ذکر شعر مابعد نباشد و بین دو مصراع نیز تناسب تام باشد، مانند این شعر: آمد بهار خرم و آورد خرّمی / وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی (منوچهری: ۱۸۳ )، براعتِ مطلع.
* حسنِ مقطع: (ادبی ) در بدیع، آوردن عبارتی شیرین و دلنشین در پایان سخن.

۱. خوب؛ نیکو.
۲. (فقه) ویژگی حدیثی با سند معتبر.


۱. خوبی؛ نیکویی: حسن نیت.
۲. (اسم) ویژگی مثبت؛ امتیاز.
۳. زیبایی؛ جمال.
⟨حسن تخلص: (ادبی) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوه‌ای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میان تغزل و مدح تناسبی وجود داشته باشد، مانند این بیت: خطیّ مسلسل شیرین که گر بیارم گفت / به خطّ صاحب دیوان ایلخان مانَد (سعدی۲: ۶۴۳).
⟨حسنِ تعلیل: (ادبی) در بدیع، آوردن علت یا دلیلی غیرواقعی ولی مطبوع و دلپذیر برای مطلب یا موضوعی، مانند این شعر: خوشم از گریۀ خود گرچه همه خون دل است / زآنکه بوی تو ز هر قطرۀ خون میآید (امیرخسرو: ۳۵۳).
⟨ حسن ختام: به‌پایان رساندن رویدادی به‌صورت مطلوب.
⟨حسنِ طلب: (ادبی) در بدیع، طلب کردن چیزی از کسی با زبان شیرین و کلمات دلنشین که در مخاطب اثر کند و صورت الحاح و گدایی نداشته باشد، مانند این شعر: شاها ادبی کن فلک بدخو را / گر چشم رسانید رخ نیکو را ـ گر گوی خطا کرد به چوگانش زن / ور اسب خطا کرد به من بخش او را (امیرمعزی: ۶۹۱)؛ براعة‌الطلب؛ ادب‌السؤال.
⟨ حسن ظن: ظن نیکو؛ گمان نیک؛ خوش‌گمانی.
⟨حسن ِمطلع: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی نشاط‌انگیز و مطبوع در بیت اول قصیده یا غزل که از حیث روانی، سلاست، استحکام، و واضح بودن معنی موقوف به‌ذکر شعر مابعد نباشد و بین دو مصراع نیز تناسب تام باشد، مانند این شعر: آمد بهار خرم و آورد خرّمی / وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی (منوچهری: ۱۸۳)؛ براعتِ‌مطلع.
⟨حسنِ مقطع: (ادبی) در بدیع، آوردن عبارتی شیرین و دلنشین در پایان سخن.


دانشنامه عمومی

حسن به افراد مشهور زیر اطلاق می شود:
حسن مجتبی، فرزند علی بن ابی طالب و امام دوم شیعیان
همچنین ممکن است به یکی از افراد زیر اشاره داشته باشد:
حسن مثنی، فرزند حسن مجتبی
حسن مثلث، نوهٔ حسن مجتبی
حسن عسکری، فرزند علی النقی و امام یازدهم شیعیان
حسن احمدی گیوی
حسن احمدی مقدس
حسن اشجاری
حسن انوری
حسن باقری
حسن بویه
حسن پورشیرازی
حسن تفتیان
سید حسن تقی زاده
حسن جوهرچی بازیگر تلویزیون اهل ایران
حسن حسن دوست
حسن حسن زاده آملی
سید حسن حسینی
سید حسن خمینی
حسن رحیم پور ازغدی
حسن رحیمی قهرمان سبک وزن کشتی آزاد جهان
حسن رنگرز قهرمان سبک وزن کشتی فرنگی جهان
حسن روحانی هفتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران
حسن رودباریان دروازه بان فوتبال
حسن صباح
حسن عباسی
حسن غفوری فرد
حسن فتحی کارگردان تلویزیون
حسن کامران
حسن کامرانی فر کمکداور فوتبال
حسن کسایی
سید حسن مدرس
حسن مصیبی
سید حسن میرخانی
سید حسن نصرالله
حسن وثوق

حسن (نام کوچک). حسن به افراد مشهور زیر اطلاق می شود:
حسن مجتبی، فرزند علی بن ابی طالب و امام دوم شیعیان
حسن مثنی، فرزند حسن مجتبی
حسن مثلث، نوهٔ حسن مجتبی
حسن عسکری، فرزند علی النقی و امام یازدهم شیعیان
همچنین ممکن است به یکی از افراد زیر اشاره داشته باشد:

دانشنامه آزاد فارسی

حَسَن
اصطلاحی در علم حدیث، حدیثی که سند آن تا به معصوم متصل و تمامی واسطه ها امامی مذهب و ممدوح اند، ولی عدالت فرد فرد آن ها معلوم نیست، یا بعضی ممدوح و بعضی ثقه اند. نزد اهل سنّت «حَسَن» خبر مُسندی است که در آن واسطه ها نزدیک به درجۀ وثاقت باشند، یا حدیث مرسلی که شخص مورد وثوقی آن را نقل کند و در هر صورت باید از شذوذ (انفراد) و علت (سستی معنا) دور باشد. مراتب حسن هم متفاوت است؛ گاهی چنان است که از آن به «حسن کالصحیح» تعبیر می کنند. فقها معمولاً حدیث حسن را نیز ملاک عمل قرار می دهند و معتبر می دانند، اما عده ای از آنان عمل به آن را مشروط به عمل مشهور کرده اند و گروهی نیز آن را در احکام شرعی معتبر نمی دانند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حُسْنُ: نیک - نیکی(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی حَسَنٍ: به صورتی نیکو(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی جَمَالٌ: زینت - حسن منظر- زیبایی
معنی حُبُکِ: حُسن و زینت - خلقت عادلانه
معنی رَوْضَاتِ: باغ و بستانهایی که حسن منظر و خوشبویی آن به نهایت رسیده باشد
معنی رَوْضَةٍ: باغ و بستانی که حسن منظر و خوشبویی آن به نهایت رسیده باشد
معنی مُحْسِنٌ: نیکوکار(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی مُحْسِنُونَ: نیکوکاران(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی مُحْسِنِینَ: نیکوکاران(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی حُسْناً: نیکو(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی حَسُنَتْ: نیکوست(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
تکرار در قرآن: ۱۹۴(بار)

جدول کلمات

نیکی, خوبی , نیکویی

پیشنهاد کاربران

امام حسن مجتبی ( ع )

شناسنامه اجمالی از دوران زندگی امام مجتبی علیه السلام
نام: حسن
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم ( ص ) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سید، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏ اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین ( ع ) و فاطمه زهرا ( س ) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز ( عربستان سعودى‏ کنونى ) .


نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى ‏طالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر ( ص ) .
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین ( ع ) ، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال. از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.


تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در کنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.
همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام کلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بکر.


فرزندان:
الف ) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبکر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه.


ب ) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن ( ع ) را بیش از این مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند که نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن ( ع ) چهار تن در سرزمین کربلا، در رکاب عمویشان، امام حسین ( ع ) به شهادت رسیده و یکى از آنان ( حسن مثنى ) نیز در آن معرکه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت.


اصحاب ویاران:
1. ابراهیم بن مالک اشتر.
2. عبداللّه بن عباس.
3. ابو ثمامه صیداوى.
4. جابر بن عبدالله انصارى.
5. جاریة بن قدامه.
6. جبلة بن على شیبانى.
7. حبیب بن مظاهر اسدى.
8. حذیفة بن اسید غفارى.
9. رفاعة بن شداد.
10. سعید بن قیس همدانى.
11. قیس بن سعد انصارى.
12. سعید بن مسعود ثقفى.
13. سلیم بن قیس هلالى.
14. صعصعة بن صوحان عبدى.
15. عامر بن واثله کنانى.
16. عمر بن ابى سلمه.
17. کمیل بن زیاد نخعى.
18. ابو مخنف، لوط بن یحیى.
19. مسیب بن نجبه فزارى.
20. میثم بن یحیى تمّار.
21. سعد بن مسعود ثقفى.



زمامداران معاصر:
1. پیامبر اسلام، حضرت محمد ( ص ) ( 11 - 1 ق. ) .
2. ابى بکر بن ابى قحافه ( 13 - 11 ق. ) .
3. عمر بن خطاب ( 23 - 13 ق. ) .
4. عثمان بن عفان ( 35 - 23 ق. ) .
5. امیرالمؤمنین، على بن ابى‏طالب ( ع ) ( 40 - 35 ق. ) .
6. معاویة بن ابى سفیان ( 60 - 35 ق. ) .



از میان زمامداران فوق، پیامبر اسلام ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) علاقه و محبّت ویژه اى به امام حسن ( ع ) داشتند. سخنان و سیره عملی پیامبر اسلام ( ص ) با امام ‏حسن و برادرش، امام حسین ( ع ) گویاى شدت محبّت آن حضرت به این دو بزرگوار بوده است که مورخان و محدثان اهل سنّت و شیعه، آنها را به طور متواتر نقل کرده ‏اند؛ از جمله، پیامبر اکرم ( ص ) درباره آنان فرمود:
�اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سِیدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ� ( 1 ) و �رَیحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ� ( 2 ) و �هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّکَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما� ( 3 ) .


و در جاى دیگر فرمود:
مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَینَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار. ( 4 )
همچنین درباره امام حسن ( ع ) فرمود: �حَسَنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ�. ( 5 )
حضرت على ( ع ) نیز امام حسن ( ع ) را در همه امور کمک‏کار و در کنار خود داشت. وصیت‏هاى آن حضرت به امام حسن ( ع ) معروف و مشهور است و در نهج ‏البلاغه به تفصیل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضیلت‏ها و ارزش‏هایى که در وجود امام حسن ( ع ) سراغ داشت، وى را وصى و جانشین و امام پس از خود معرفى کرد. در این باره ادله و حجت‏هاى بسیارى در دست است؛ از جمله، روایتى است از سلیم بن قیس هلالى که گفت:
شَهِدْتُ اَمیرَالمُؤمِنینَ ( ع ) حینَ اَوْصى‏ اِلى‏ اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى‏ وَصیتِهِ الْحُسَینَ وَمُحَمّداً وَجَمیعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شیعَتِهِ وَاَهْلَ بَیتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الیهِ الْکِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: یا بُنىّ أمَرَنی رَسُولُ اللّه ( ص ) اَنْ اَوْصى‏ اِلَیکَ وَاَدْفَعُ اِلَیکَ کُتُبى وَسَلاحی کَما اَوْصى‏ اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ کُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرنی اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى‏ اَخیکَ الَحُسَینَ. . . . ( 6 )


سلیم بن قیس گفت: من شاهد بودم آن زمانی را که امیرالمؤمنین ( ع ) به فرزندش، امام حسن ( ع ) وصیت نمود و بر این وصیت، تمام فرزندان خویش، از جمله امام حسین، محمد بن حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند کتاب و سلاح، را به امام حسن ( ع ) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پیامبر گرامى ( ص ) به من دستور داد تا به تو وصیت کنم، سلاح و کتابم را به تو بدهم، همان طورى که او به من وصیت کرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمایم به این که هرگاه مرگ تو را فرا گیرد، آنها را به برادرت، حسین ( ع ) تحویل دهی ( و امامت را به وى بسپارى ) .


سه خلیفه اوّل نیز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با دیده احترام می ‏نگریستند؛ اما معاویه، که پس از شهادت امیرالمؤمنین، علی ( ع ) خود را خلیفه بلامنازع مسلمانان می‏ پنداشت، با مکر و حیله، یاران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن ( ع ) دور کرده و آن حضرت را در میدان سیاست و حکومت تنها گذاشت.


امام حسن ( ع ) گرچه تلاش زیادى نمود تا در برابر تهاجم سنگین سیاسى و نظامىِ معاویه از خلافت به حق خویش دفاع کند، اما با خیانت بسیارى از سردمداران و کوتاهى سران اقوام و طوایف، آن حضرت با تعداد اندکى از شیعیان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاویه شد. معاویه با این که صلح‏نامه را با گواهى برخی از صحابه پیامبر ( ص ) امضا کرده بود، اما به آن پاى‏بند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن ( ع ) مکر اندیشید و همسر آن حضرت را به مسموم و شهید نمودن ایشان وادار ساخت.


رویدادهاى مهم:
1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام ( ص ) ، در سال یازدهم هجرى.
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام ( ص ) .
3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا ( س ) ، در سال یازدهم هجرى.
4. حضور در برخی از جنگ‏هاى مسلمانان علیه مشرکان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم.
5. ایجاد مهمان‏پذیر ( مضیف ) براى پذیرایی از مهمانان و مستمندان.
6. آبرسانی به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان ( که در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت ) .
7. همراهی با پدرش، حضرت علی ( ع ) ، در تصدىِ خلافت اسلامی، پس از کشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابیون.
8. فرماندهی لشکر در جنگ‏هاى جمل، صفین و نهروان، در رکاب حضرت على ( ع ) .
9. از دست دادن پدرش، حضرت علی ( ع ) ، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پیکر امام على ( ع ) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.


11. بیعت مردم با امام حسن ( ع ) در مسجد کوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، علی ( ع ) .

12. تصدىِ خلافت اسلامی، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
13. مکاتبات و ارسال پیام‏ها میان امام حسن ( ع ) و معاویه.
14. اعدام شدن دو جاسوس معاویه، در کوفه و بصره به فرمان امام حسن ( ع ) .
15. اعلان جنگ معاویه علیه امام‏ حسن ( ع ) و حرکت لشکریان شام به سوى کوفه.


16. اعلان آماده ‏باش سپاهیان امام حسن ( ع ) و تهیه مقدمات جنگ در شهرها.
17. خیانت برخی از فرماندهان سپاه امام حسن ( ع ) و پیوستن به سپاه معاویه.
18. زخمی شدن امام حسن مجتبی ( ع ) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان ( یکی از منافقان فرقه خوارج ) .
19. افزایش توان نظامی و روحى سپاه معاویه و کاهش تدریجی سپاهیان امام‏حسن ( ع ) .
20. پذیرش صلح تحمیلی با معاویه و واگذارى خلافت اسلامی به وى در جمادى الاوّل ( یا ربیع الأول ) سال 41 هجرى.


21. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن ( ع ) و نقض آن، پس از سیطره کامل بر شهرهاى اسلامى.
22. بازگشت امام حسن ( ع ) و خاندان امیرالمؤمنین ( ع ) از کوفه به مدینه مشرفه.
23. دسیسه معاویه در بیعت گرفتن از مردم براى ولایت عهدىِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن ( ع ) .
24. تحریک و فریب جعده بنت اشعث کندى، همسر امام حسن ( ع ) ، توسط معاویه براى کشتن امام حسن ( ع ) به طور پنهانی.
25. مسمومیت امام حسن ( ع ) به دست همسرش، جعده بنت اشعث کندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بیمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدینه مشرفه.

26. ممانعت عایشه، همسر پیامبر ( ص ) ، مروان و هواداران بنی ‏امیه از دفن پیکر امام حسن ( ع ) در کنار مرقد مطهر پیامبر اکرم ( ص ) .
27. دفن امام حسن ( ع ) درقبرستان بقیع، در جوار مرقد جده اش، فاطمه بنت‏ اسد ( س ) .



- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پی نوشت ها
1 . بحار الأنوار، ج‏22، ص 502، باب 1، ح 48؛ اهل البیت، ص 273؛ مناقب آل أبى طالب، ج‏3، ص 163.
2 . بحار الأنوار، ج 37، ص 73، باب 50، ح 40؛ الإرشاد، ج‏2، ص 28 ( با اندکى اختلاف در عبارت ) .
3 . الإرشاد، ج‏2، ص 27.
4 . همان، ج‏2، ص 28.
5 . بحار الأنوار، ج 43، ص 306، باب 12، ح 66.
6 . کشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج‏2، ص 102.
منبع :
برگرفته شده از کتاب " خاندان عصمت علیهم السلام"
aviny. com



نام امام دوم بزرگوار اسلام

زیبا. خوب. بهتر . نیکو. زیبا روی.
نام امام دوم ما شیعیان .

نیکو

بسیار درخشنده و زیبا

حسن یعنی نیکو. حسن های دنیا دوستتون دارم

یعنی نیکو زیبا

حسن

معنی حسن: نیکو، زیبا و مهربان و خوب .



حسن : /hasan/ حسن : حَسَن در لغت صفت مذکر از حُسن به معنای نیکو و زیباست . و نیز از �حَسَنَ یَحسُنُ حُسناً� به معنی زیبا شد و نیکو شد . بقول حافظ:
جمال حسن در حّد نصاب است زکاتم ده که مسکین و فقیرم
همچنین به معنای ملاحت، بهجت و صحت بکار می رود .
حسن نام دومین امام معصوم فرزند امام علی ( ع ) و فاطمه زهرا ( س ) است که او را سبط اکبر رسول الله ( ص ) هم می گویند. امام حسن ( ع ) در علم و حلم و مهربانی زبانزد خاص و عام بوده است. دوران ده ساله امامت آن بزرگوار با خلافت غاصبانه معاویه پسر ابوسفیان همراه بوده است که سرانجام با حیله معاویه در 28 صفر سال 50 هجری به فیض شهادت نائل آمد.
هر کس نام فرزندش حسن باشد و حرمت این نام در آن خانواده حفظ گردد، تأثیر اخلاقی و روانی بسزائی در اعضای خانواده خواهد داشت بطوریکه همگان به ویژه فردی که نام او �حسن� است به حُسن خلق و گذشت و مهربانی آراسته خواهد شد. و پیام آیه شریفه: �فتقبّلها ربُّها بقبولٌ حسنٍ و أًنبتَها نباتاً حسناً � در حق آنها جاری خواهد شد. توسل به نام امام حسن ( ع ) و ذکر مدام آن در سحرها و بعد از نماز صبح موجب جوشش محبت در اعضای خانواده و خوش نامی در بین جامعه و رفع کدورت ها و دلتنگی ها در بین خویشاوندان خواهد شد. و در فردای قیامت کسانی که به این نام مزیّن هستند با ذکر نامشان در صحرای محشر مورد شفاعت آن بزرگوار قرار خواهند گرفت.

ز عشق آل طه گشته ام مست دگر حالی از این خوشتر نخواهم
بـرای زینت جان در دو عالـم بجـز خُلق حسن زیور نـخواهـم

آخر معرفت
آخر مهربونی
آخر رفاقت


حسن : نیکو ، زیبا ، جمیل .

زیبا ونیکو و خوشرو

نیکی و خوبی

نیکی، خوبی

ریحانه یعنی
زیبا وپرنسس خوشبو
ملکه زمین وآسمان

خوشبرخورد. زرنگ. زیبا. باهوش. کامل. بامعرفت .
همه چی تموم

شناسنامه اجمالی از دوران زندگی امام مجتبی علیه السلام
نام: حسن
کنیه: ابو محمد.
نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم ( ص ) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سید، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏ اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین ( ع ) و فاطمه زهرا ( س ) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز ( عربستان سعودى‏ کنونى ) .


نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى ‏طالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر ( ص ) .
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین ( ع ) ، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال. از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.


تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در کنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.
همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام کلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بکر.


فرزندان:
الف ) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبکر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه.


ب ) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن ( ع ) را بیش از این مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند که نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن ( ع ) چهار تن در سرزمین کربلا، در رکاب عمویشان، امام حسین ( ع ) به شهادت رسیده و یکى از آنان ( حسن مثنى ) نیز در آن معرکه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت.


اصحاب ویاران:
1. ابراهیم بن مالک اشتر.
2. عبداللّه بن عباس.
3. ابو ثمامه صیداوى.
4. جابر بن عبدالله انصارى.
5. جاریة بن قدامه.
6. جبلة بن على شیبانى.
7. حبیب بن مظاهر اسدى.
8. حذیفة بن اسید غفارى.
9. رفاعة بن شداد.
10. سعید بن قیس همدانى.
11. قیس بن سعد انصارى.
12. سعید بن مسعود ثقفى.
13. سلیم بن قیس هلالى.
14. صعصعة بن صوحان عبدى.
15. عامر بن واثله کنانى.
16. عمر بن ابى سلمه.
17. کمیل بن زیاد نخعى.
18. ابو مخنف، لوط بن یحیى.
19. مسیب بن نجبه فزارى.
20. میثم بن یحیى تمّار.
21. سعد بن مسعود ثقفى.



زمامداران معاصر:
1. پیامبر اسلام، حضرت محمد ( ص ) ( 11 - 1 ق. ) .
2. ابى بکر بن ابى قحافه ( 13 - 11 ق. ) .
3. عمر بن خطاب ( 23 - 13 ق. ) .
4. عثمان بن عفان ( 35 - 23 ق. ) .
5. امیرالمؤمنین، على بن ابى‏طالب ( ع ) ( 40 - 35 ق. ) .
6. معاویة بن ابى سفیان ( 60 - 35 ق. ) .



از میان زمامداران فوق، پیامبر اسلام ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) علاقه و محبّت ویژه اى به امام حسن ( ع ) داشتند. سخنان و سیره عملىِ پیامبر اسلام ( ص ) با امام ‏حسن و برادرش، امام حسین ( ع ) گویاى شدت محبّت آن حضرت به این دو بزرگوار بوده است که مورخان و محدثان اهل سنّت و شیعه، آنها را به طور متواتر نقل کرده ‏اند؛ از جمله، پیامبر اکرم ( ص ) درباره آنان فرمود:
�اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سِیدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ� ( 1 ) و �رَیحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ� ( 2 ) و �هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّکَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما� ( 3 ) .


و در جاى دیگر فرمود:
مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَینَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار. ( 4 )
همچنین درباره امام حسن ( ع ) فرمود: �حَسَنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ�. ( 5 )
حضرت على ( ع ) نیز امام حسن ( ع ) را در همه امور کمک‏کار و در کنار خود داشت. وصیت‏هاى آن حضرت به امام حسن ( ع ) معروف و مشهور است و در نهج ‏البلاغه به تفصیل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضیلت‏ها و ارزش‏هایى که در وجود امام حسن ( ع ) سراغ داشت، وى را وصى و جانشین و امام پس از خود معرفى کرد. در این باره ادله و حجت‏هاى بسیارى در دست است؛ از جمله، روایتى است از سلیم بن قیس هلالى که گفت:
شَهِدْتُ اَمیرَالمُؤمِنینَ ( ع ) حینَ اَوْصى‏ اِلى‏ اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى‏ وَصیتِهِ الْحُسَینَ وَمُحَمّداً وَجَمیعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شیعَتِهِ وَاَهْلَ بَیتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الیهِ الْکِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: یا بُنىّ أمَرَنی رَسُولُ اللّه ( ص ) اَنْ اَوْصى‏ اِلَیکَ وَاَدْفَعُ اِلَیکَ کُتُبى وَسَلاحی کَما اَوْصى‏ اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ کُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرنی اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى‏ اَخیکَ الَحُسَینَ. . . . ( 6 )


سلیم بن قیس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را که امیرالمؤمنین ( ع ) به فرزندش، امام حسن ( ع ) وصیت نمود و بر این وصیت، تمام فرزندان خویش، از جمله امام حسین، محمد بن حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند کتاب و سلاح، را به امام حسن ( ع ) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پیامبر گرامى ( ص ) به من دستور داد تا به تو وصیت کنم، سلاح و کتابم را به تو بدهم، همان طورى که او به من وصیت کرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمایم به این که هرگاه مرگ تو را فرا گیرد، آنها را به برادرت، حسین ( ع ) تحویل دهى ( و امامت را به وى بسپارى ) .


سه خلیفه اوّل نیز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با دیده احترام مى ‏نگریستند؛ اما معاویه، که پس از شهادت امیرالمؤمنین، على ( ع ) خود را خلیفه بلامنازع مسلمانان مى‏ پنداشت، با مکر و حیله، یاران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن ( ع ) دور کرده و آن حضرت را در میدان سیاست و حکومت تنها گذاشت.


امام حسن ( ع ) گرچه تلاش زیادى نمود تا در برابر تهاجم سنگین سیاسى و نظامىِ معاویه از خلافت به حق خویش دفاع کند، اما با خیانت بسیارى از سردمداران و کوتاهى سران اقوام و طوایف، آن حضرت با تعداد اندکى از شیعیان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاویه شد. معاویه با این که صلح‏نامه را با گواهى برخى از صحابه پیامبر ( ص ) امضا کرده بود، اما به آن پاى‏بند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن ( ع ) مکر اندیشید و همسر آن حضرت را به مسموم و شهید نمودن ایشان وادار ساخت.


رویدادهاى مهم:
1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام ( ص ) ، در سال یازدهم هجرى.
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام ( ص ) .
3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا ( س ) ، در سال یازدهم هجرى.
4. حضور در برخى از جنگ‏هاى مسلمانان علیه مشرکان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم.
5. ایجاد مهمان‏پذیر ( مضیف ) براى پذیرایى از مهمانان و مستمندان.

حَسَن
نامِ ایرانی - اَرَبیده یِ شُده ی : آسَن که گویِشِ مادی / اورامانی / کُردیِ " آهَن " اَست .
حُسَین یا حُسِین کوچک شُده یِ حَسَن اَست.
آسَن یا آهَن نَماد سَختی ، سِفتی ، سِتُرگی وَ اَز سویی زیبایی ، گَمال ( جَمال ) اَست چون می درَخشَد وُ بَرغ میزَنَد ( می بَرغَد ) . آهَن یا آسَن را اَز سَنگ بَرمی کِشَند پَس آویژ ( خالِص ) اَست.
آسَنَک ( حَسَنَک ) = حَسَین به اَرَبی


کلمات دیگر: