کلمه جو
صفحه اصلی

زارع


مترادف زارع : برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر

برابر پارسی : کشاورز، کدیور، برزگر

فارسی به انگلیسی

cultivator, farmer, peasant

farmer, cultivator


مترادف و متضاد

tiller (اسم)
کشاورز، جوانه، کشتکار، زارع، اهرم سکان کشتی

planter (اسم)
کشاورز، کشتار، زارع، صاحب مزرعه

nurseryman (اسم)
باغبان، زارع، پرورنده گیاهان

farmhand (اسم)
عمله، کارگر مزرعه، زارع

sharecropper (اسم)
زارع، مستاجر، زارع سهم گیر

برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت‌پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر


فرهنگ فارسی

زراعت کننده، کشتکار، کشاورز، برزگر، زارع
( اسم ) زراعت کننده کشاورز برزگر دهقان جمع زراع زارعین .
نام سگی است و بدین مناسبت سگان را اولاد زارع نامند

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کشاورز.

لغت نامه دهخدا

زارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از زرع .برزگر. (دهار). زراعت کننده . (آنندراج ) :
خود گرفتم به حکم صاحب شرع
زارع غاصب است مالک زرع .

دهخدا (دیوان ص 109).



زارع. [ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از زرع.برزگر. ( دهار ). زراعت کننده. ( آنندراج ) :
خود گرفتم به حکم صاحب شرع
زارع غاصب است مالک زرع.
دهخدا ( دیوان ص 109 ).

زارع. [ رِ ] ( اِخ ) نام سگی است و بدین مناسبت سگان را اولاد زارع نامند. ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ).

زارع. [ رِ ] ( اِخ ) لقب ابوزرعة رازی ، حافظ مشهور است. ( از تاج العروس ).

زارع. [ رِ ] ( اِخ ) احمدبن عبدالرحیم عراقی محدث است. ( از تاج العروس ).

زارع. [ رِ ] ( اِخ ) ابن عامر ( یا ابن عمرو ) عبدی مکنی به ابوالوازع از وافدین بر پیغمبر ( ص ) بوده است و ازوی درباره داستان اشج عبدالقیس روایتی کرده است. ام ابان بنت الوازع دختر پسر او از روات است و از او نقل حدیث کرده است. ازدی گوید این دختر تنها کسی است که از زارع روایت کرده است. ( از تهذیب التهذیب عسقلانی ). و صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: ابی الوازع ، صحابی و از قبیله عبدقیس است. دختری از نوادگان او بنام ام ابان بنت وازع حدیثی درباره معرفت روایت کرده.

زارع . [ رِ ] (اِخ ) ابن عامر (یا ابن عمرو) عبدی مکنی به ابوالوازع از وافدین بر پیغمبر (ص ) بوده است و ازوی درباره ٔ داستان اشج عبدالقیس روایتی کرده است . ام ابان بنت الوازع دختر پسر او از روات است و از او نقل حدیث کرده است . ازدی گوید این دختر تنها کسی است که از زارع روایت کرده است . (از تهذیب التهذیب عسقلانی ). و صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: ابی الوازع ، صحابی و از قبیله ٔ عبدقیس است . دختری از نوادگان او بنام ام ابان بنت وازع حدیثی درباره ٔ معرفت روایت کرده .


زارع . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحیم عراقی محدث است . (از تاج العروس ).


زارع . [ رِ ] (اِخ ) لقب ابوزرعة رازی ، حافظ مشهور است . (از تاج العروس ).


زارع . [ رِ ] (اِخ ) نام سگی است و بدین مناسبت سگان را اولاد زارع نامند. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

زراعت کننده، کشت کار، کشاورز، برزگر.

دانشنامه عمومی

زارع به معنی کشاورز می تواند به موارد زیر اشاره کند:
رحیم زارع، نماینده مجلس
مازیار زارع، بازیکن فوتبال اهل ایران
ستار زارع، بازیکن فوتبال اهل ایران
هم زارع، روستایی از توابع بخش جلگه زوزن و در شهرستان خواف استان خراسان رضوی ایران
خانه زارع، مربوط به دوره قاجار در شیراز
حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد، معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران
خسرو زارع فرید، مدیر شرکت فناوران
علی آباد زارع، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مهریز در استان یزد ایران
زارع کندی یا ظاهر کندی (شاهین دژ)، روستایی از دهستان چهاردولی ، بخش کشاورز ، شهرستان شاهین دژ

جدول کلمات

کشاورز

پیشنهاد کاربران

تکار

ورزکار

اکار


کلمات دیگر: